شنبه ۲۹ اردیبهشت ۰۳

اگر چند آرزو يا هدف داريد، به كدام بايد برسيد؟

۷ بازديد


ما آدم‌ها هيچوقت راضي نمي‌شويم كه فقط «يك كار» را انجام بدهيم. دوست داريم همه‌ي كارها را با هم انجام بدهيم. يعني دلمان مي‌خواهد همزمان بدن را آرنولدي كنيم و زبان كاتالونيايي ياد بگيريم و در همين حال هم دل‌مان بدجوري هوس پيتزا كرده است. تمايلات كُنتور ندارند؛ از كار تيمي هم چيزي بلد نيستند؛ هر كدام به صورت جداگانه تلاشش را مي‌كند تا ما را به آن سمتي كه خودش دوست دارد، هدايت كند… و اينطور مي‌شود كه توپ به هيچ سمتي نمي‌‌رود. در واقع بيشتر از اينكه عوامل داخلي كنترلش كنند، وزش باد جهت حركتش را تعيين مي‌كند.

اين چيزي كه گفتم مدل زندگي بيشتر آدم‌هاست. انگار ۲۴ ساعته داخل مغزمان، عربده‌كشي و كتك‌كاري به راه است. در زد و خوردي ناتمام، ايده‌ها و تمايلات همديگر را مورد عنايت قرار مي‌دهند تا ببينند زور كدامشان براي هدايت مغز ما بيشتر است. ما هم كه حريفشان نمي‌شويم… خدا را چه ديديد، شايد هم شديم! پايه‌ هستيد شاخشان را بشكنيم؟

نفرين ايده‌‌ي خفن

تصور كنيد الان ۲۰ سال پيش است و شما هم يد بيضا و نبوغ گودزيلايي داريد و ايده‌ي استارت زدن گوگل، آمازون و فيسبوك به ذهن‌تان خطور كرده است. سه تا از بهترين ايده‌هاي كسب‌وكار قرن در مُخ شما آماده‌ي بارگيري هستند و اگر هر كدامشان را كليد بزنيد به چنان ثروتي دست خواهيد يافت كه به ازايش در كل جهان، پولِ چاپ شده وجود ندارد. اما اگر تصميم بگيريد كه هر سه را با هم راه بيندازيد به هيچ جا نخواهيد رسيد.

داشتن ايده‌هاي خفن كافي نيست. چيزي كه زياد است ايده‌ي خوفناك است. مشكل اينجاست كه تجمع بيش از حد اين ايده‌ها، مانع كسب است. به همين دليل است كه اگر هيئتي از آدم‌هاي باهوش را جمع كنيم و همه‌شان را در كالبد يك نفر بتپانيم، آن فرد را بايد آدمي احمق ناميد. رهبري كردن چنين بلبشويي ممكن نيست. مثل دعواي راننده تاكسي‌هاست كه چند نفرشان دورتان حلقه بزنند و هر يك شما را به سمت تاكسي خود بكشاند: ابتدايي‌ترين قانون فيزيك مي‌گويد كه هيچ تكاني نخواهيد خورد چون راننده‌ها نيروي همديگر را خنثي مي‌كنند و فقط يقه‌ي لباس‌تان پاره مي‌شود.

پس نوابغ چطور به چيزهاي غيرممكن دست مي‌يابند؟

بياييد براي خودتان هدف ديوانه‌وار و بلندپروازانه‌اي متصور شويد. مثلا هدف اين باشد كه روي مريخ فرود بياييد، كتابي بنويسيد كه جايزه‌ي ادبي پوليتزر را بگيرد، تركيب رنگ سوپرماشين بعدي فِراري را بسازيد، يا سيخ كباب مدرني بسازيد كه وسط كباب كوبيده را هم مغز پخت كند!

اگر واقعا مجبور به انجام اين كار بوديد – يعني زندگي خود و هر كسي كه برايتان مهم است، به آن بستگي داشت – چطور اين كار را مي‏‌كرديد؟ چطور مي‌توانستيد به اين هدف برسيد؟

يك جواب بيشتر ندارد. تمام كارهاي ديگر را كنار مي‌گذاريد و فقط مي‏‌چسبيد به همين كار. يك زنبور عظيم‌ٰالجثه در توپ قلقلي‌تان به وجود خواهد آمد كه با نهايت سرعت به سمت آن هدف پرواز خواهد كرد.

احتمالا بهترين ترفندي كه براي رسيدن به موفقيت وجود دارد، اين است كه تمام توجه و تمركزتان را بر روي يك هدف بگذاريد. الگويي كه از اديسون تا انيشتين، در همه‌ي انسان‌هاي موفق مي‌توان يافت. اگر بتوانيد به صورت مداوم، فقط روي يك هدف متمركز شويد، از نظر تئوري، به بالاترين حد ممكن براي تحقق آن هدف خواهيد رسيد.

اغلب آدم‌ها به خاطر پتانسيل‌شان نيست كه شكست مي‌خورند. به اين خاطر شكست مي‌خورند كه پتانسيل‌شان صرف توجه به جهت‌هاي بيشماري شده و هدر مي‌رود.

چگونه حريف خودمان بشويم؟

آدميزاد هميشه دنبال چيزي مي‌رود كه ندارد. اما اگر تعداد چيزهايي كه نداريم زياد باشد و بخواهيم يكجا به دنبال همه‌اش برويم، حتما شكست خواهيم خورد. در واقع، اگر مي‌خواهيد به سوي شكست ميانبر بزنيد، از همين حربه استفاده كنيد. اما اگر دنبال اين هستيد كه هر چه سريع‌تر به موفقيت برسيد تمام انرژي‌تان را جمع كنيد و فقط در يك مسير راه برويد.

۱. هدف را بالا بگيريد

اگر اهدافتان چُس‌مثقالي باشند، خيلي سريع اهداف ديگر جايشان را مي‌گيرند. شايد بگوييد زدن هدف بالاتر سخت‌تر و نشدني‌تر است اما اگر هدف‌تان كوچك باشد، زير دست و پا گُم مي‌شود.

۲. منوي سه‌گانه درست كنيد

اجزاي مختلف زندگي‌تان را به ۳ قسمت تقسيم كنيد – مثلا مسائل كاري، خانه و تعطيلات. براي هر كدامشان فقط يك جهت (هدف) در زمان واحد تعريف كنيد. مثلا تا فلان تاريخ آن پروژه را تمام كنم، تا فلان تاريخ انباري خانه را تميز كنم و براي فلان تعطيلي بليت قطار بخرم. اگر مجبور شديد كه براي هر كدامشان بيشتر از يك جهت در آن واحد اختصاص بدهيد، حداقل در جريان باشيد كه جهت اضافه شده، به اندازه‌ي يك چهارم، شانس موفقيت بقيه را كم مي‌كند.

۳. بگذاريدش كنار

هر چيزي كه در بالاي هرم اولويت‌هايتان نيست را مي‌توان به تايم ديگري منتقل كرد. مارك زاكربرگ هم اول فيسبوك را درست كرد، بعد رفت زبان چيني ياد گرفت. اهداف‌ عين همديگر مي‌مانند، اين شماييد كه به صورت لحظه‌اي احساسي متفاوت نسبت به آنها پيدا كنيد.

۴. پينوكيو نشويد

پينوكيو را بردند شهر بازي و خرش كردند. شما كه داستان پينوكيو را ديده‌ايد مواظب باشيد گول خودتان را نخوريد. بعضي چيزها هستند كه به شما احساس آرامش و راحتي مي‌‏دهند و دائم هم جلوي چشمتان هستند. اين جور چيزها برايتان كشنده‌اند. مثلا اگر وسط كاري هستيد كه شما را به هدفتان مي‌رساند، اگر پلي‌استيشن بهتان چشمك زد، گولش را نخوريد. يادتان باشد كه هر جهتِ اضافه شده، به اندازه‌ي يك چهارم، شانس موفقيت بقيه را كم مي‌كند.

۵. زنبورهايتان را در يك خط پرواز دهيد

شايد قادر نباشيد در آن واحد گوگل را خلق كنيد، سرطان را درمان كنيد و روي سياره‌ي مريخ فرود بياييد و سيخ كبابي بسازيد كه بتواند كباب كوبيده را مغزپخت كند و در عين حال از فرو افتادن آن در زغال جلوگيري كند. اما مي‌توانيد به صورت همزمان مديركل و ورزشكار موفقي باشيد. موفقيت و آمادگي جسماني مكمل يكديگرند: آدمي كه بدن ورزيده‌اي داشته باشد مي‌تواند رهبر بهتري هم باشد. اين دو تا را مثل دو زنبور در نظر بگيريد كه در يك جهت بال مي‌زنند و به هم كه برسند قوي‌تر مي‌شوند.

از ميان آدميان، فقط تعداد كمي بودند كه اسمشان در تاريخ جاودانه شده و دنيا را تغيير دادند. اين مشاهير، مثل گرگ وسط گله نيفتادند تا هر چه دم دستشان بود را بدرند، بلكه هدفشان را بالا گرفتند، زنبورهايشان را در يك خط كردند و به باقي فرصت‌هايي كه زندگي جلوي‌شان گذاشته بود نه گفتند. اگر مي‌خواهيد قدرت دنبال كردن رؤياي‌تان را داشته باشيد، بايد فقط يك مسير را انتخاب كنيد و به ساير مسيرها بگوييد نه.

ويرايشگر زندگي را به دوستان خود معرفي كنيد:

آدرس  ما :

www.telegram.me/karafarin_iran

http://lifeeditor.blogfa.com


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد