پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۰۳

چطور به يك متفكر انتقادي تبديل شويم؟

۱۱ بازديد
تفكر انتقادي چيست؟

توانايي فكر كردن به صورت روشن و منطقي را تفكر انتقادي مي‌نامند. متفكر انتقادي شخصي است كه مي‌تواند ارتباط منطقيِ بين نظرات و عقايد را درك كند. تفكر انتقادي از زمان اولين فيلسوف‌هاي يوناني مثل افلاطون و سقراط موضوع بحث و تفكر بوده و تا به امروز هم چنين است.

در اصل، تفكر انتقادي مستلزم اين است كه از توانايي استدلال‌تان استفاده كنيد. به اين معني كه يك آموزنده‌ي فعال باشيد، نه كسي كه فقط منفعلانه اطلاعات دريافت مي‌كند.

به طور خلاصه كسي كه توانايي تفكر انتقادي داشته باشد مي‌تواند:

  • ناگفته‌ها را از ميان گفته‌ها كشف كند يا به قول معروف بين خطوط و سفيدي‌هاي كاغذ را بخواند.
  • اهميت و مرتبط بودن بحث‌ها و نظرات را تعيين كند.
  • استدلال‌ها را تشخيص دهد، بنا كند و ارزيابي كند.
  • تناقضات و اشتباهات در استدلال‌ها را تشخيص دهد.
  • مشكلات را به يك روش منظم و سيستماتيك مورد بررسي قرار دهد.
  • در مورد درست بودن فرضيات، باورها و ارزش‌هاي خودش تأمل كند.

تفكر انتقادي به اين معني است كه در مورد چيزهاي مختلف به شيوه‌هاي خاصي فكر كنيد تا بتوانيد در هر شرايطي به بهترين پاسخ ممكن برسيد. به بيان امروزي‌تر، اين تفكر نوعي فكر كردن در مورد هر چيزي است كه در ذهن داريد به طوري كه بتوانيد به بهترين نتيجه ممكن برسيد.

چطور تفكر انتقادي را به زندگي روزمره وارد كنيم؟

بيشتر ما آن حداكثر چيزي كه مي‌توانيم باشيم، نيستيم. در واقع، توانايي‌هاي زيادي داريم كه غيرفعال و توسعه نيافته هستند. ياد گرفتن تفكر هم مثل ياد گرفتن بسكتبال، باله يا پيانو زدن است، يعني بدون تعهد آگاهانه امكان‌پذير نيست. تا وقتي كه توقع داريم تفكر به صورت ناخودآگاه اتفاق بيفتد، معلوم است كه هيچ كاري هم براي بهبود آن انجام نمي‌دهيم.

ياد گرفتن تفكر فرآيند تدريجي است و تلاش زيادي نياز دارد. اينكه فقط واقعا بخواهيم، دليل نمي‌شود به يك متفكر عالي تبديل شويم. تغيير عادت‌هاي فكري ما يك پروژه‌ي بلندمدت است كه در طي سال‌ها اتفاق مي‌افتد، نه ماه‌ها يا هفته‌ها. در واقع ويژگي‌هاي لازم براي تبديل شدن به يك متفكر انتقادي، نيازمند يك دوره‌ي زماني طولاني هستند تا پديد آيند.

پس چطور مي‌توانيم به يك متفكر انتقادي تبديل شويم؟ چطور به خودمان و اگر معلم هستيم به دانش‌آموزان‌مان كمك كنيم تفكر انتقادي را تمرين كنند؟

اول از همه بايد بدانيم براي اين كه كار چندين مرحله وجود دارد:

مرحله اول: متفكر نسنجيده (يعني از مشكلات خاص تفكرمان بي‌اطلاع هستيم)

مرحله دوم: متفكر مطلع (يعني از مشكلات تفكرمان خبر داريم)

مرحله سوم: متفكر تازه‌كار (سعي مي‌كنيم بهتر شويم، اما تمرين منظم نداريم)

مرحله چهارم: متفكر در حال تمرين (يعني اهميت تمرين منظم را تشخيص مي‌دهيم)

مرحله پنجم: متفكر پيشرفته (به نسبت تمريني كه مي‌كنيم پيشرفته مي‌شويم)

مرحله ششم: متفكر برجسته (يعني تفكر ماهرانه و عميق براي ما به يك عادت تبديل شده است)

براي پيمودن اين مراحل بايد:

۱. بپذيريم كه مشكلاتي جدي در تفكر ما وجود دارد.

۲. تمرين منظم را شروع كنيم.

در اين مقاله با هم ۹ روش را مرور مي‌كنيم كه مي‌تواند به هر فرد باانگيزه‌اي كمك كند به يك متفكر تبديل شود. ولي يادتان باشد اين روش‌ها خاصيت جادويي ندارند و همه‌ي آن‌ها مستلزم تمرين هستند و با اين‌كه هيچ‌كدام از آن‌ها ضروري نيستند، اما هركدام يك راه واقعي هستند تا تفكرمان را به طور منظم بهبود دهيم. هرچند احتمالاً نمي‌توانيد همه‌ي آن‌ها را با هم انجام دهيد، توصيه مي‌كنيم وقت بگذاريد و همه‌ي آن‌ها را امتحان كنيد.

استراتژي اول: از وقت‌هاي تلف‌شده استفاده كنيد

همه آدم‌ها وقت تلف مي‌كنند، به اين معني كه نمي‌توانند از تمام وقتشان به صورت پربار يا حتي با لذت استفاده كنند. گاهي اوقات از اين شاخه به آن شاخه مي‌پريم، بدون اينكه از هيچ يك از كارهايي كه مي‌كنيم لذت ببريم. گاهي از چيزهايي كه خارج از كنترل ما هستند عصباني مي‌شويم. گاهي نمي‌توانيم درست برنامه‌ريزي كنيم كه باعث مي‌شود نتايج ناخوشايندي بگيريم كه به راحتي قابل اجتناب بوده‌اند (به عنوان مثال زمان زيادي را در ترافيك گير مي‌كنيم، در حالي كه اگر نيم‌ ساعت زودتر راه مي‌افتاديم به ترافيك نمي‌خورديم). گاهي بي‌خود و بي‌جهت نگرانيم. گاهي وقتمان را با حسرت براي گذشته‌ها تلف مي‌كنيم و گاهي همين‌طوري فقط به هوا خيره مي‌شويم و در خودمان سِير مي‌كنيم.

موضوع اين است كه ما با اين كارها وقتمان را تلف كرده‌ايم، اما اگر در اين مورد فكر كرده بوديم و گزينه‌هاي ممكن را بررسي مي‌كرديم، هيچ‌وقت به طور عمدي اينطوري وقت نمي‌گذرانديم. پس چرا وقتي را كه معمولاً تلف مي‌شود صرف تمرين براي تفكر انتقادي نكنيم؟ مثلاً به جاي اينكه عصرها جلوي تلويزيون بنشينيم و از اين كانال به آن كانال برويم، بلكه برنامه‌اي پيدا كنيم كه ارزش ديدن داشته باشد، همين وقت يا حداقل قسمتي از آن را صرف اين كنيم كه به روزمان فكر كنيم و نقاط ضعف و قوتمان را ارزيابي كنيم. شايد بد نباشد اين سؤالات را از خودمان بپرسيم:

بدترين فكر امروزم براي چه بود؟ بهترينش براي چه بود؟ امروز واقعاً در مورد چه چيزهايي فكر كردم؟ به نتيجه‌اي هم رسيدم؟ اجازه دادم تفكرات منفيِ بي‌فايده خسته‌ام كنند؟ اگر بتوانم امروز را تكرار كنم، چه چيزهايي را تغيير مي‌دهم؟ چرا؟ آيا امروز كاري در جهت اهداف بلندمدتم انجام دادم؟ آيا مطابق ارزش‌هايي كه براي خودم دارم عمل كردم؟ اگر تمام روزهاي ۱۰ سال آينده را به همين شكل بگذرانم، چيز ارزشمندي به دست خواهم آورد؟

بهتر است روي هر سؤال كمي وقت بگذاريد. همچنين بد نيست كه مشاهدات روزتان را ثبت كنيد تا مجبور شويد تمام جزئيات به خاطر بياوريد. اينگونه با گذشت زمان، متوجه الگوي فكريتان مي‌شويد.

استراتژي دوم: هر روز يك مشكل

در ابتداي هر روز (مثلاً وقتي در حال رفتن به محل‌ كار يا دانشگاه هستيد) يك مشكل انتخاب كنيد كه هر وقت كمي فرصت داشتيد روي آن كار كنيد. منطق مشكل را با شناسايي اجزاي آن كشف كنيد. به عبارت ديگر، به طور سيستماتيك به سؤال فكر كنيد: مشكل دقيقاً كجاست؟ چطور مي‌توانم آن را در قالب يك سؤال مطرح كنم؟ چطور به اهداف، مقاصد و نيازهاي من ربط پيدا مي‌كند؟ مي‌توانيد از دستورالعملي مانند نمونه‌ي زير استفاده كنيد:

۱. اگر امكان دارد مشكلات را يكي‌ يكي انتخاب كنيد. تا جايي كه مي‌توانيد مسأله را دقيق و واضح بيان كنيد.

۲. مشكل را بررسي كنيد تا «نوع» مشكلي كه با آن سروكار داريد مشخص شود. مثلا بايد بفهميد، براي حل آن به چه چيزهايي نياز داريد. سعي كنيد اول مشكلاتي را انتخاب كنيد كه مي‌توانيد كنترل بيشتري روي آن داشته باشيد. مشكلاتي كه اصلا كنترلي روي آن‌ها نداريد، كنار بگذاريد. تلاش‌تان را روي آن‌هايي بگذاريد كه مي‌توانيد به طور بالقوه حل كنيد.

۳. ببينيد به چه اطلاعاتي نياز داريد و به طور فعال به دنبال آن اطلاعات باشيد.

۴. اطلاعاتي را كه جمع كرده‌ايد با دقت تحليل و تفسير كنيد، ببينيد چه نتايج منطقي‌اي مي‌توانيد بگيريد.

۵. ببينيد براي وارد عمل شدن چه گزينه‌هايي داريد. در كوتاه‌مدت چه كارهايي مي‌توانيد بكنيد؟ در بلندمدت چطور؟ باز هم مشكلاتي كه در كنترلتان هستند را از مشكلات خارج از كنترل را جدا كنيد. محدويت‌هايي را كه در زمينه‌ي هزينه، زمان و قدرت داريد، شناسايي كنيد.

۶. گزينه‌هايتان را ارزيابي كنيد. اين كار را با در نظر گرفتن مزايا و معايبي آنها براي موقعيتتان، انجام دهيد.

۷. يكي از رويكردهاي استراتژيك را انتخاب و همان را دنبال كنيد.

۸. وقتي كه وارد عمل شديد، پيامدهاي آن را تحت نظر بگيريد. هميشه گوش به زنگ باشيد تا در صورت لزوم استراتژيتان را اصلاح كنيد. آماده باشيد كه با كسب اطلاعات بيشتر، استراتژي، تحليل يا تعريف مشكل، يا حتي هر سه‌ي آن‌ها را عوض كنيد.

استراتژي سوم: استانداردهاي فكري را به عادت تبديل كنيد

هر هفته در يكي از دانش‌ها در زمينه استانداردهاي فكري مهارت كسب كنيد (نظم و ترتيب، صراحت، دقت، پيداكردن ارتباط، عمق، وسعت، منطق، اهميت). يك هفته روي نظم و ترتيب تمركز كنيد، هفته‌ي بعد روي صراحت و به همين ترتيب پيش برويد. به عنوان مثال يك هفته‌اي كه روي صراحت تمركز كرده‌ايد، سعي كنيد دقت كنيد چه وقت‌هايي در ارتباط برقرار كردن با ديگران صريح نبوده‌ايد. دقت كنيد كه بقيه چه وقت‌هايي در حرف زدن صراحت ندارند.

وقتي در حال خواندن مطلبي هستيد، دقت كنيد آيا چيزي كه مي‌خوانيد برايتان واضح هست يا نه. وقتي در حال بيان يا نوشتن نظراتتان هستيد (به هر دليلي كه باشد)، از خودتان بپرسيد چقدر در بيان چيزي كه سعي دارم بگويم صريح هستم. براي انجام اين كار، روي چهار تكنيك براي صراحت تمركز كنيد: ۱. چيزي را كه مي‌خواهيد بگوييد، صريح و با دقت بيان كنيد (روي انتخاب كلمات دقت زيادي داشته باشيد). ۲. منظورتان را به شيوه‌هاي ديگر هم بيان كنيد.۳. با استفاده از تجربياتي كه از موضوع داشته‌ايد، مثال بزنيد و ۴. براي روشن كردن منظورتان، از مقايسه، تشبيه، عكس يا نمودار استفاده كنيد.

استراتژي چهارم: يك دفترچه‌ي يادداشت فكري داشته باشيد

هر هفته، به ميزان مشخصي بنويسيد. از قالب زير استفاده كنيد و هر مرحله را جدا نگه داريد:

۱. موقعيت. موقعيتي را توصيف كنيد كه براي شما از نظر احساسي اهميت دارد يا داشته است. هر بار روي يك موقعيت تمركز كنيد.

۲. عكس‌العمل شما. توصيف كنيد كه شما در آن موقعيت چه كرديد. با جزئيات و دقيق بنويسيد.

۳. تحليل. بعد با استفاده از چيزي كه نوشته‌ايد، تحليل كنيد كه دقيقاً در آن موقعيت چه اتفاقي افتاده است. يك بررسي عميق انجام بدهيد.

۴. ارزيابي كنيد. نتايج تحليل‌تان را ارزيابي كنيد. در مورد خودتان چه فهميديد؟ اگر دوباره در همان موقعيت قرار بگيريد، چه مي‌كنيد؟

استراتژي پنجم: شخصيت‌تان را بازسازي كنيد

يك روش فكري انتخاب كنيد — پشتكار، استقلال، همدلي، شجاعت و تواضع فكري – به مدت يك ماه تلاش كنيد كه چطور مي‌توانيد آن ويژگي‌ را در خودتان تقويت كنيد. به عنوان مثال، روي تواضع فكري تمركز كنيد، براي شروع دقت كنيد چه وقت‌هايي اعتراف مي‌كنيد اشتباه كرده‌ايد و چه وقت‌هايي، حتي با وجود مدارك كاملاً واضح، به اشتباه خود اعتراف نمي‌كنيد. دقت كنيد چه وقت‌هايي اگر كسي اشكالات كار يا تفكر شما را بگويد، حالت تدافعي به خود مي‌گيريد. دقت كنيد چه وقت‌هايي غرور فكري‌تان مانع يادگيري شما مي‌شود. مثلا چه مواقعي به خودتان مي‌گوييد: «من هرچي لازم بوده در اين مورد ياد گرفتم»، يا «منم به اندازه‌ي اون مي‌دونم، فكر كرده كيه كه نظرشو به من تحميل مي‌كنه؟». وقتي كه ندانسته‌هايتان را بپذيريد، مي‌توانيد با آن‌ها مواجه شويد.

استراتژي ششم: با خودپسندي‌تان مواجه شويد

تفكر خودپسندانه در طبيعت انسان وجود دارد، اينكه با يك تعصب ناخودآگاه نسبت به خودش فكر كند. با جواب دادن به اين سوالات در زندگي روزمره، مي‌توانيد تفكر خودپسندانه‌تان را كشف كنيد: تحت چه شرايطي با تعصب نسبت به خودم فكر كردم؟ آيا به خاطر چيزهاي كوچك آزرده شدم؟ براي به كرسي نشاندن حرفم، كاري غيرمنطقي انجام دادم؟ آيا سعي كردم خواسته‌ام را به ديگران تحميل كنم؟ وقتي نسبت به چيزي اطمينان كامل داشتم، در بيان نظراتم ناموفق بوده‌ام كه بعد به خاطر اين موضوع عصباني شوم؟ وقتي كه تفكر خودپسندانه را در عمل تشخيص داديد، بعد مي‌توانيد سعي كنيد آن را با تفكري منطقي جايگزين كنيد. براي اين كار اين سؤالات را از خودتان بپرسيد: يك آدم منطقي در اين شرايط چه احساسي خواهد داشت؟ آدم منطقي چه عكس‌العملي خواهد داشت؟ در مقايسه با من چه تفاوت‌هايي دارد؟ (اگر هميشه اين نتيجه را مي‌گيريد كه يك آدم منطقي هم دقيقاً مثل شما عمل مي‌كند، احتمالاً خودتان را گول مي‌زنيد.)

استراتژي هفتم: ديدتان را عوض كنيد

ما در دنيايي زندگي مي‌كنيم كه هم شخصي و هم اجتماعي است و هر موقعيتي «تعريف‌شده» و معنادار است. اين‌كه يك موقعيت چطور تعريف مي‌شود فقط به احساس ما بستگي ندارد، بلكه به عملكرد ما در آن و پيامدهايي كه برايمان دارد هم وابسته است. هرچند در واقع هر موقعيتي به روش‌هاي مختلف قابل تعبير است و اين موضوع فرصت‌هاي بزرگي به همراه دارد. در اصل، اينكه چقدر از زندگي راضي باشيم و احساس خوشحالي كنيم به خودمان بستگي دارد. يعني خيلي از تعريف‌هاي منفي‌اي كه از موقعيت‌هاي زندگي داريم، قابل تبديل به تعاريف مثبت هستند. مي‌توانيم خوشحال باشيم، در غير اين صورت غمگين خواهيم بود.

در اين استراتژي، عوض كردن ديدمان را تمرين مي‌كنيم. اينكه چيزهاي منفي را به مثبت تبديل كنيم، بن‌بست‌ها را به نقطه‌ي شروع تبديل كنيم، اشتباهات را به فرصت‌هايي براي يادگيري تبديل كنيم. براي انجام اين تمرين بايد چند دستورالعمل براي خودمان درست كنيم. مثلا مي‌توانيم يك ليست از ۵ تا ۱۰ چيز منفي كه در مورد آن‌ها احساس نااميدي، عصبانيت، ناراحتي يا نگراني مي‌كنيم، تهيه كنيم. بعد مي‌توانيم براي هر كدام تعريفي داشته باشيم كه ريشه‌ي احساس منفي ما در آن قرار دارد. بعد يك تعريف قابل‌قبول جايگزين براي هركدام انتخاب مي‌كنيم. بعد براي عكس‌العمل‌ها و احساسات جديدمان هم برنامه‌ريزي مي‌كنيم. به عنوان مثال، اگر مي‌خواهيد نگران همه‌ي مشكلات باشيد، چه آنهايي كه مي‌توانيد در موردشان كاري بكنيد و چه آن‌هايي كه نمي‌توانيد، قادر خواهيد بود با اين روش تفكرتان را عوض كنيد: «هر مشكلي كه داري، يا راه‌حلي دارد يا ندارد، اگر دارد آنقدر بگرد تا پيدا شود. اگر ندارد، برايش غصه نخور».

استراتژي هشتم: احساسات‌تان را دريابيد

هروقت كه احساسي منفي داريد، از خودتان بپرسيد: دقيقاً كدام فكر است كه باعث اين احساس شده است؟ به عنوان مثال اگر عصباني هستيد از خودتان بپرسيد، كدام فكر است كه مرا عصباني مي‌كند؟ از چه جنبه‌هاي ديگري مي‌توانم به اين موضوع فكر كنم؟ مثلاً آيا مي‌توانيد طوري به قضيه نگاه كنيد كه خنده‌تان بگيرد؟ اگر مي‌توانيد، روي آن فكر تمركز كنيد و خواهيد ديد احساساتتان در نهايت براي هماهنگي با اين فكر تغيير خواهند كرد.

استراتژي نهم: تأثير گروه بر روي زندگي‌تان را تحليل كنيد

رفتارهايتان را در گروه‌هايي كه عضوشان هستيد با دقت تحليل كنيد، كدام‌ها تقويت مي‌شود و كدام‌ها تقويت نمي‌شود؟ براي يك گروه خاص، كدام عقايد ضروري هستند؟ چه كارهايي ممنوع هستند؟ براي عضويت در هر گروهي مقداري انطباق لازم است. خيلي از مردم بيش از چيزي كه فكر مي‌كنند، تحت تأثير عقايد و رفتارهاي ديگران هستند. تمام فشارهايي را كه از سوي محيط به شما وارد مي‌شود، كشف كنيد و ببينيد آيا بايد اين فشارها را بپذيريد يا نه.

در نهايت يادتان باشد كه اين استراتژي‌ها به زندگي روزمره‌ي شما وابسته هستند. شماييد كه آن‌ها را با تجربه‌هاي واقعي خودتان گسترش مي‌دهد. با چيزهايي شروع كنيد كه به نظرتان مفيدتر هستند. مثلا به نظر شما «عوض كردن ديد» ضروري به نظر مي‌رسد. پس با همين شروع كنيد و خودتان متوجه مي‌شويد در هر زمان كدام استراتژي بيشترين تأثير را دارد.

ويرايشگر زندگي را به دوستان خود معرفي كنيد:

آدرس  ما :

 

www.telegram.me/karafarin_iran

http://lifeeditor.blogfa.com


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد