دليل اصلي اين اتفاق، پرسيدن سؤال بالاست. در واقع هر زماني كه چيزي جلوي موفقيت ما را ميگيرد، ما شانهها را بالا مياندازيم، آه ميكشيم و ميگوييم: «قسمت اينطور است و كاري از دست من بر نميآيد.» در حالي كه هميشه مشكل از خود ماست، از كارهايي است كه انجام ميدهيم يا انجام نميدهيم و اين هيچ ربطي با سرنوشت و قسمت ما ندارد. پس بياييد هرگاه بر سر راهمان با مانعي روبهرو شديم از خود بپرسيم دليل وجود چنين مانعي چيست و زماني كه آن را شناسايي كرديم بفهميم چگونه ميتوانيم آن را از سر راه برداريم. در آخر پس از اينكه به راه حلي قطعي رسيديم اقدام كنيم و آن مانع را از بين ببريم.
به اين ترتيب ميتوانيد از اين نقشهي سه مرحلهاي براي مواجه شدن با موانع موفقيتتان استفاده كنيد:
۱. موانع را شناسايي كنيد.
۲. قدمهايي را كه بايد براي رفع آن مانع برداريد مشخص كنيد.
۳. دست به كار شويد و نقشه را عملي كنيد!
بزرگترين موانعي كه سرعت شما را در مسير موفقيت كم ميكنند موارد زير هستند. خوب به آنها فكر كنيد و تا ميتوانيد آنها را در خود پيدا كنيد.
۱. به جاي اينكه تنظيمات خودتان را پياده كنيد، زندگيتان را روي حالت پيشفرض ميگذاريدهميشه اينجوري است كه ما معمولا در مقابل اتفاقاتي كه ميافتد به صورت خودكار واكنش نشان ميدهيم و هيچ برنامه و فكري پشت رفتارمان نداريم. زماني كه هيچ فكري پشت عملمان نباشد و خودكار واكنش نشان دهيم هيچ پيشرفتي هم وجود نخواهد داشت. راهحل هم اين است كه قبل از هر اقدامي چشمانمان را باز كنيم، آگاهانه مسائل مختلف را بررسي كنيم و از خود بپرسيم اين قدم چگونه ميتواند باعث پيشرفت من در مسير شود، آيا چيزي را تغيير ميدهد يا هيچ تأثيري در زندگي من نخواهد داشت.
۲. به جاي اينكه به بزرگسال درون توجه كنيد، صداي كودك درونتان را ميشنويدما هميشه به طور مداوم دو نداي متفاوت در سرمان ميشنويم. يكي از آنها به ما ميگويد كه ميتوانيم زندگيمان را بهبود ببخشيم و در مسير پيشرفت حركت كنيم. اين صداي خود واقعي ما، بزرگسال درون و خِرد دروني ماست. متأسفانه بيشتر اوقات صداي الهامبخش خِرد دروني ما در داد و بيدادِ كودك درونمان غرق ميشود، كه پر است از خاطرات كودكي ما. كودك درون ما شبيه گربهي ترسويي است كه از هر كار جديدي ميترسد و دشمن تغيير و تنوع است. ما عادت داريم كنترل زندگيمان را به اين گربهي ترسو واگذار كنيم، در حالي كه براي موفق شدن بايد به صداي بزرگسال درونمان هم گوش دهيم و شجاعانه از اقدامات و راههاي جديد استقبال كنيم.
۳. به جاي برنامهريزي بهانه ميتراشيد
موفقيت هيچگاه تصادفي اتفاق نميافتد، بلكه هميشه نتيجهي اقداماتي است كه خودمان انجام ميدهيم. بايد بدانيم تا زماني كه مسئوليت كارهايمان را به عهده ميگيريم قدرتمنديم، اما با انكار كردن اشتباهات و نواقص كارمان و توجيه كردن رفتار كودكانهيمان خودمان را ضعيف جلوه داده و محكوم به شكست و متوسط بودن ميشويم. به ياد داشته باشيد، هيچگاه با يك گوشه ايستادن، غر زدن و شكايت كردن از نامساعد بودنِ شرايط به جايي نميرسيد، بلكه با اقدام كردن در راستاي ايدههاي جديدتان است كه پيشرفت ميكنيد.
۴. از اشتباه كردن ميترسيدزماني كه بچه بوديم هميشه از اشتباه كردن، مورد انتقاد واقع شدن، سركوب شدنِ احساساتمان، احمق جلوه كردن، شكستن قوانين و تنبيه شدن ميترسيديم، چون وقتي اشتباه ميكرديم و حق با ما نبود، ممكن بود مسخره، تحقير و سرزنش شويم. اگر در بزرگسالي از وجود اين ترسهاي كودكي آگاه نباشيم، به شدت مستعد اين خواهيم بود كه تحت تأثيرشان قرار بگيريم. مرتباً به خود يادآور شويد كه ديگر يك كودك نيستيد و عزمتان را جزم كنيد تا آگاهانه و شجاعانه رفتار كنيد.
۵. از قدرت دروني خودتان ميترسيد
همهي ما ميدانيم كه قدرت دروني بزرگي داريم. اين را از كارهايي كه انسانهاي بزرگ انجام دادهاند دريافتهايم. همهي ما طبيعت يكساني داريم. اگر ديگران قادر به انجام كارهاي بزرگ هستند ما هم هستيم، اما به دلايلي از بروز اين قدرت ترس داريم. مارين ويليامسون (Marianne Williamson) سخنران معروف، در اينباره ميگويد:
«عميقترين ترسي كه در وجود هر انساني وجود دارد، ترس از ناتواني و نقص نيست، ترس از اين است كه قدرتي نامتناهي در وجودش حس ميكند؛ اين روشنايي است كه ما را بيشتر از هر چيز ديگري ميترساند، نه تاريكي. هميشه در ذهنتان از خود ميپرسيد مگر من چه كسيام كه پولدار و مشهور و بااستعداد و در عين حال زيبا باشم؟ سؤال اين است كه چرا نباشيد؟ شما آفريدهي خدا هستيد. شما با دست كم گرفتن خود هيچ خدمتي به كسي نميكنيد. به هيچ وجه پذيرفته نيست كه براي اينكه ديگران احساس بدي در كنارتان نداشته باشند خودتان را پايين بياوريد. ما به اين دنيا آمدهايم تا زيباييهاي پروردگار را كه در درون ما وجود دارد، جلوهگر كنيم و زماني كه اين كار را انجام داديم به طور ناخودآگاه به ديگران هم براي تابيدن و شكوفا شدن الهام بخشيدهايم. به محض اينكه از ترسهايمان رهايي بيابيم، حضورمان به صورت ناخودآگاه باعث ايجاد احساس رهايي در ديگران ميشود.»
اگر برايتان اين سؤال مطرح شده است كه دليل اين همه ترس چيست، اين دلايل شايد شما را قانع كند:
- اگر قدرت نامتناهي درونمان را به رسميت بشناسيم بايد مسئوليت آن را بپذيريم و ديگر نميتوانيم براي شكستهايمان بهانهتراشي كنيم و ديگران را براي اشتباهات خودمان مقصر بدانيم.
- از سخت كار كردن ميترسيم و ترجيح ميدهيم كه بيهوده و بيهدف بچرخيم.
- ممكن است ترس ما از اين باشد كه ديگران انتظارات زيادي داشته باشند يا حتي از ما سوءاستفاده كنند.
- ممكن است دوستانمان به موفقيتهاي ما حسادت كرده و حتي كمكم تركمان كنند.
غالبا در كودكي اين را ملكهي ذهن ما ميكنند كه نميتوانيم از خودمان مراقبت كنيم. در كودكي عادت داشتهايم براي فراهم كردن غذا، امنيت و مايحتاجمان به پدر و مادر تكيه كنيم. آنها به ما ميگفتند بايد چه كار كنيم، چه زماني به مدرسه يا پيش دكتر برويم، چه زماني بخوابيم، بازي كنيم و درس بخوانيم. در كودكي اين را ياد گرفتهايم كه نميتوانيم براي خودمان تصميم بگيريم و اين ديگران هستند كه بايد از ما مراقبت كنند. اگر دقت نداشته باشيم، بازماندهي آن باورهايي كه در كودكي داشتهايم همراه ما خواهد ماند و در بزرگسالي همچنان به دنبال كمك گرفتن از ديگران خواهيم بود و هيچ اعتمادي به تواناييهاي خودمان نخواهيم داشت.
۷. به دنبال چيزهايي ميرويد كه ميخواهيد، نه آنچه نياز داريدبه عنوان يك مثال ساده، اگر فقط هر چيزي كه دوست داريم، مانند تنقلات و شرينيجات، را بخوريم، مواد مورد نياز به بدن نميرسند و اين امر برنامههايمان را براي داشتن بدني سالم از بين ميبرد.
۸. تصميمات نادرست ميگيريدبراي مثال تصميم ميگيريد كه به جاي درس خواندن در دوران امتحانات، مهماني بگيريد يا در جواني وقتي كه سخت مشغول كار كردن هستيد پولتان را به جاي پسانداز، صرف خريدن ماشين گرانقيمت ميكنيد. مثال ديگر خانوادههايي هستند كه گاهي براي فرزندانشان بيش از حد نياز هزينه ميكنند و زير بار قرضهاي سنگين ميروند. تصميمهاي اشتباه موقعيت ما را به خطر مياندازند و باعث ميشوند در آينده نتوانيم موقعيتهاي اضطراري را كنترل كنيم.
۹. به گذشته اجازه ميدهيد كنترل آينده را در دست بگيرد
پدر و مادر سارا زماني كه او سه سال داشت از هم طلاق گرفتند و مادر سارا مجبور بود براي درآوردن هزينههاي اوليهي خود و دخترش دو شيفت كار كند. او به دليل كار زياد نميتوانست وقت زيادي براي راهنمايي كردن او و صحبت كردن با دخترش اختصاص دهد. اكنون سارا بسيار سردرگم است و زندگي چندان موفقي ندارد. «هيچكاري نميتوانم انجام بدهم. هيچكس هيچوقت به من نگفته بايد چه كار كنم و من الان هيچ تصوري ندارم كه زندگيام چه خواهد شد.» سارا با اين كار دارد به گذشتهاش اجازه ميدهد كه آيندهاش را كنترل كند. اين كاملا درست است كه هيچكس نميتواند گذشتهاش را تغيير دهد، اما چيزي كه ميتوانيم تغيير دهيم زاويهي ديدمان به آن است. سارا هميشه ميتوانست به جاي اينكه نبودن مادر و راهنماييهايش را در زندگي ببيند، بيشتر متوجه اين ميشد كه مادرش تا چه حد روي پاي خودش ايستاده و در نبود پدر سارا تا چه حد پرتلاش است. او ميتوانست درسهاي زيادي از فداكاريها، ازخودگذشتگيها و پشتكار مادرش بگيرد. به جاي اينكه به گذشتهي خود برچسب غمانگيز و افسردهكننده بزند، ميتوانست آن را براي خود الهامبخشِ اين بداند كه چگونه ميتوان در زندگي در سختترين شرايط هم با عشق و تلاش ادامه داد. بهعلاوهي آن، سارا ديگر كودك نيست. چه چيزي مانع او ميشود كه به كتابخانه يا كتابفروشي برود و راهنماييهايي را كه لازم دارد با كتاب خواندن بياموزد؟ او با كتاب خواندن ميتواند بزرگترين راهنماييها و درسهاي زندگي را از انسانهاي بزرگ ياد بگيرد.
۱۰. نگرش اشتباهي به زندگي داريدبسيار عجيب است كه هنوز بسياري از مردم فكر ميكنند دليل مشكلاتشان شرايط و آدمهاي ديگر است و تحت هيچ شرايطي به اين فكر نميكنند كه طرز فكر و نگرش خودشان است كه باعث بروز اين مشكلات در زندگيشان ميشود. ۱۸۰۰ سال پيش، اپيكتتوس، فيلسوف يوناني اين درس را به شاگردانش ميداد كه «امور به خودي خود تشويشبرانگيز نيستند، بلكه نحوهي مواجههي ما است كه آنها را تشويشزا ميكند». درست در همان زمان، ماركوس آرليوس ميگفت: «اگر گمان ميبريد امور بيروني موجب رنجش و آزارتان شدهاند، بدانيد كه هيچچيز جز خود شما نميتواند باعث آشفتگيتان شود. با قدرت تمام آثار آشفتگيهاي بيروني را از بين ببريد». به جاي اينكه از زمان حالتان شكايت كنيد، از آن لذت ببريد و با تغيير زاويهي ديدتان به خود و ديگران بگوييد «فرقي نميكند چه اتفاقي براي من بيفتد، من از زندگيام لذت خواهم برد.»
۱۱. براي خشنوديهاي آني، موفقيتهاي بزرگِ آتي را عقب مياندازيدخيلي احمقانه است كه كسي آينده، موفقيت و رضايت و غرور ناشي از آن را كه ميتواند با تلاش كنوني به دست بياورد ناديده بگيرد تا صرفاً لذتهاي موقتِ زمان حال را دريابد. اما طبيعت مغز ما به گونهاي است كه لذت آني را به سختياي كه نتيجهاش را بلافاصله دريافت نميكند ترجيح ميدهد. به همين دليل است كه تعلل در انجام كارها تا اين حد همهگير است. چيزي كه همهي ما بايد بدانيم اين است كه تعلل، به تعويق انداختن زندگي است، در حالي كه به تعويق انداختن زندگي معنايي ندارد. حال ما ميتوانيم هميشه با گرفتن تصميمات خودآگاه براي تلاش، بر اين طبيعتمان غلبه كنيم. هرچه نباشد، پاداشي كه در قبال موفقيت كسب ميكنيم بسيار بزرگتر از لذت آنيِ مهماني رفتن، تلويزيون نگاه كردن و بازي كردن است.
۱۲. تمايلي به پرداخت بهاي چيزي كه ميخواهيد، نداريدهيچكدام از ما مشكلي با پرداختن بهاي بليت كنسرت، سينما و يا بليت هواپيما براي سفرمان نداريم، اما جالب است كه دوست نداريم بهاي رسيدن به موفقيت را بپردازيم! هر چيز باارزشي قيمتي دارد و ما هيچگاه به آن نميرسيم مگر اينكه بهايش را بپردازيم. اگر قرار است تلاشي را به سمت موفقيت آغاز كنيد، از ابتدا با خودتان تصميم بگيريد كه با اشتياق حاضريد تمام بهايي را كه براي رسيدن به آن لازم است بپردازيد. اگر اين تصميم را نگيريد و در ميانهي كار دلسرد شويد، كوچكترين تلاشتان هم بيارزش است و همينطور زماني كه به پاي آن ميگذاريد به هدر خواهد رفت.
۱۳. از مشكلات فرار ميكنيد
مشكل اصلي بر سر راه شما خود موانع نيستند، بلكه فرار كردن شما از آن موانع است. با خودتان فكر كنيد، دليل اينكه اكنون در جايگاهي كه دوست داريد نايستادهايد، چيست؟ موانع هميشه بر سر راه شما هستند، پس بديهي است كه بايد آنها را حل كرده و از سر راه برداريد تا بتوانيد به پلههاي بعدي برسيد.
۱۴. انعطاف نداريدمسيري كه به سمت موفقيت ميرود هيچگاه هموار نيست. دستاندازهايي كه سر راه قرار دارند ممكن است باعث زمين خوردن، لنگيدن و يا جهش شما بشوند. مردان و زنان موفق در مقابل اين دستاندازها انعطاف به خرج ميدهند. آنها ميدانند كه پس از هر زمين خوردن بايد دوباره ايستاد و با نگرش مثبت قدرت خود را باز يافت. كتابهايي وجود دارند كه ميتوانند شما را در افزايش انعطافپذيريتان ياري كنند.
۱۵. به جاي تقويت كردن نقاط قوت بر نقاط ضعف تمركز داريداينكه بخواهيد نقاط ضعف خودتان را از بين ببريد يا بهبود ببخشيد امري پسنديده است، اما بزرگترين دستاوردها را هميشه نقاط قوت شما به دست خواهند آورد.
۱۶. زود تسليم ميشويداينكه پشت سر هم كاري را كه نتيجهاي ندارد تكرار كنيد، بسيار احمقانه است. اما از سوي ديگر، آيا احمقانه نيست كه فقط بعد از كمي تلاش زود تسليم شويد؟ موانع راه، براي اين نيست كه فرار كنيد و عقب بنشينيد، براي اين است كه ياد بگيريد و تجربه كسب كنيد. هميشه انتظار موانعي را بر سر راهتان داشته باشيد، چون كاملا طبيعي و بخشي از زندگي هستند. از طريق اين موانع ما ياد ميگيريم كدام راهها به نتيجه ميرسند و كدامها نميرسند، ياد ميگيريم چه كارهايي را انجام دهيم و از كدام كارها دوري كنيم. فراموش نكنيد كه موانع موقتي هستند و شكست به حساب نميآيند.
۱۷. به جاي گوش دادن هميشه صحبت ميكنيد
هيچگاه با حرف زدن و تكرار چيزهايي كه بلديم چيز جديدي ياد نميگيريم. بايد بگذاريم ديگران صحبت كنند و با گوش دادن به آنها مسير يادگيري را براي خودمان باز بگذاريم. قبل از اينكه شروع به صحبت كنيد هميشه از خودتان بپرسيد: چرا الان بايد صحبت كنم؟
۱۸. احساس درماندگي و بيچارگي ميكنيدهرگاه احساس درماندگي كرديد، به كمك فرد ديگري برويد. كمك كردن به ديگران حواستان را از مشكلات خودتان پرت ميكند، متوجهتان ميكند كه مشكلات بدتري هم وجود دارد و باعث ميشود احساس قدرت بيشتري داشته باشيد. به ياد داشته باشيد هرگاه به ديگران كمك كنيد در واقع به خودتان هم كمك كردهايد.
۱۹. قدمهاي اشتباهي براي موفقيت برميداريدبدون شك همهي ما متوجه اهميت پيشرفت و ترقي هستيم. قدمهاي به سمت موفقيت پلهايي هستند از جايگاهي كه در حال حاضر هستيم به سمت جايگاهي كه دوست داريم در آن باشيم و هر قدمي كه برميداريم اين مسير را كوتاهتر ميكند. با وجود اين بايد حواسمان باشد كه از اقدامات بيهوده و بدون هدف اجتناب كنيم. حركت را با پيشرفت اشتباه نگيريد. يك اسب گهوارهاي هم هميشه در حركت است اما هيچگاه قدمي به سمت جلو برنميدارد.
۲۰. منفعل هستيددليل ديگر اهميت پيشرفت اين است كه نقطهي مقابل پيشرفت، پسرفت است و ما بايد يكي از اين دو را انتخاب كنيم. دنيا هميشه در حال حركت است و هيچ چيزي در زندگي به معناي درجا زدن وجود ندارد؛ ما يا در حال پيشرفت هستيم يا پسرفت ميكنيم. شما كدام را انتخاب ميكنيد؟
۲۱. باور داريد كه فرد شكستخوردهاي هستيدشما به اين راحتي شكست نميخوريد، بلكه تنها با موانع راه مواجه ميشويد و اگر هنوز از بسياري از موانع عبور نكردهايد به اين خاطر است كه راه مواجهه با آنها را ياد نگرفتهايد. تلاش كنيد راه را پيدا كنيد و با از بين بردن موانع موقتي سرعتتان را در مسير سريعتر كنيد.
۲۲. طبيعت زندگي را درك نكردهايدهنري فورد، كارآفرين، مخترع، نويسنده و نظريهپرداز آمريكايي، كه شركت خودروسازي فورد را تأسيس كرد، در اين مورد ميگويد: «زندگي چيزي جز مجموعهاي از تجربيات، كه هر كدام ما را از پيش قويتر ميكنند نيست. حتي اگر متوجه نشويم، سختيها و غمهاي دنيا كه باعث آزار ما ميشوند در حال شكل دادن به شخصيت ما و پيش بردن زندگي ما هستند و از طريق حل همين مشكلات و سختيهاست كه ما شخصيت خودمان را ميشناسيم و براي خود ارزش قائل ميشويم.»
ويرايشگر زندگي را به دوستان خود معرفي كنيد:
آدرس ما :
www.telegram.me/karafarin_iran