عاشقانه ترينها

عشق و عاشقي

یکشنبه ۰۲ اردیبهشت ۰۳

مهارت‌هايي كه به شما كمك مي‌كند تا هميشه در زندگي موفق باشيد

۱۰ بازديد

 مهارت‌هايي كه به شما كمك مي‌كند تا هميشه در زندگي موفق باشيد

كارول دوئك (Carol Dweck) و همكارانش پژوهشي در دانشگاه استنفورد (Stanford) بر روي گروهي از افراد انجام دادند و به نتايج جالبي در اين زمينه دست يافتند. در اين بررسي، به گروه اول براي كاري كه در آن ضعيف بودند، آموزش داده شد و گروه دوم ياد گرفتند ذهن خود را آزاد كنند تا بتوانند عملكرد خود را بهبود بخشند. در اين آزمايش مشخص شد كه يادگيري، تغييراتي فيزيولوژيك در مغز ايجاد مي‌كند، تغييراتي كه شباهت زيادي به ورزيده شدن ماهيچه‌ها در هنگام ورزش دارد. آنها در واقع بايد خود را باور مي‌كردند تا بتوانند موفق شوند.

وقتي عملكرد گروه‌ها بعد از چند ماه بررسي شد، گروهي كه فقط مهارتي را آموزش ديده بود، عملكرد بدتري داشت و گروهي كه ياد گرفته بود، چطور مي‌تواند قدرت ذهن خود را بالا ببرد تا عملكرد خود را بهبود دهد، پيشرفت قابل توجهي داشت. واقعيت مهمي كه از پژوهش دوئك به دست آمد اين بود كه ما هرگز نبايد يادگيري را متوقف سازيم. لحظه‌اي كه ما به اين فكر مي‌كنيم كه چه كسي هستيم، لحظه‌اي است كه ظرفيت‌هاي بالقوه‌ي خود را نمايان مي‌كنيم.

مهاتما گاندي مي‌گويد:

«چنان زندگي كنيد كه گويي، فردا قرار است بميريد و طوري ياد بگيريد، انگار كه تا ابد قرار است زنده بمانيد.»

در فرآيند يادگيري، هر چيزي كه ياد مي‌گيريد حتّي اگر كم‌اهميّت باشد، باز هم مهم است. باور داشته باشيد كه مي‌توانيد همواره بهتر شويد، انجام دادن كارهايي كه در حال حاضر فراتر از توانمندي‌هاي شما هستند، بسيار لذت‌بخش و راضي‌كننده است. اما وقت محدود است و شما بايد مهارت‌هايي را ياد بگيريد كه بيشترين فايده را براي‌تان داشته باشد. در اينجا ۹ مهارتي را آورده‌ايم كه بسيار مهم هستند زيرا هرگز روند پيشرفت شما را متوقف نمي‌سازد. اين مهارت‌ها هم از لحاظ آنچه كه ياد مي‌گيريد و هم از اين لحاظ كه روحيه‌ي يادگيري را در شما زنده نگه مي‌دارند، بسيار مفيد هستند.

۱. هوش هيجاني (EQ)

هوش هيجاني، توانايي است كه در همه‌ي انسان‌ها وجود دارد، اما قابل مشاهده نيست. اين هوش بر مديريتِ رفتار، نحوه‌ي ساماندهي ارتباطات اجتماعي و تصميم‌گيري‌هاي شخصي اثر مي‌گذارد و نتايج مثبتي نيز به همراه دارد. هوش هيجاني توانايي ما در درك و تشخيص عواطف در خودمان و ديگران است و در مديريت رفتارها و روابط تأثير‌گذار است. حاصل چندين دهه تحقيق و پژوهش درباره‌ي هوش هيجاني، نشان مي‌دهد كه ستارگان دنياي موسيقي نسبت به ساير گروه‌هاي شغلي از هوش عاطفي بيش‌تري برخوردار هستند. داشتن هوش هيجاني روشي قدرتمند براي تمركز تمام انرژي‌ها در يك جهت و در نتيجه كسب نتايج بي‌نظير است.

مؤسسه‌‌ي تلنت اسمارت (TalentSmart) به بررسي هوش هيجاني و ۳۳ مهارت مهم ديگر در محيط كار پرداخته است و نشان داده هوش هيجاني قوي‌ترين پيش‌بيني‌كننده‌ي عملكردِ افراد است و ۵۸ درصد موفقيت در انواع نختلف شغل‌ها را به خوبي توضيح مي‌دهد. ۹۰ درصد از افرادي كه در اين پژوهش مورد بررسي قرار گرفتند و عملكرد خوبي داشتند، بيشترين هوش هيجاني را درميان ساير شركت‌كنندگان داشتند. از سوي ديگر،‌ تنها ۲۰ درصد از افرادي كه ضعيف‌ترين عملكرد را داشتند، داراي هوش هيجاني بالايي بودند. شما مي‌توانيد بدون اين مهارت نيز عملكردِ مناسبي داشته باشيد، اما كار دشواري در پيش‌رو خواهيد داشت. به طور طبيعي، افرادي كه داراي سطح بالايي از هوش هيجاني هستند، درآمد بيشتري دارند و به طور متوسط،‌ سالانه ۲۹ هزار دلار بيش‌تر از افرادي كه هوش هيجاني كمي دارند، درآمد كسب مي‌كنند. رابطه‌ي بين هوش هيجاني و كسب درآمد، رابطه‌ي مستقيمي است و به ازاي هر واحد افزايش در ميزان هوش هيجاني، مبلغ ۱۳۰۰ دلار به درآمد سالانه‌ي افراد اضافه مي‌شود. افزايش اين مهارت علاوه بر افزايش ميزان حساب بانكي، باعث مي‌شود كه شادتر باشيد و استرس كمتري داشته باشيد.

۲. مديريت زمان

يكي از مهم‌ترين عواملي كه مانع از مديريت مؤثر زمان مي‌شود، فشار ناشي از كارهاي ضروري است. كارهاي ضروري، امور كوچك ولي غير قابل چشم‌پوشي هستند كه بايد همين الان انجام شوند تا مانع راه كارهاي خيلي مهم نشوند. وقتي تسليم اين موارد شويد، زمان زيادي را صرف انجام اين كارها خواهيد كرد و از انجام كارهاي واقعي و مهم جا مي‌مانيد. مي‌بينيد كه چند روز كاري را به پايان رسانده‌ايد بدون آنكه در انجام كارهاي مهم حتي يك قدم به جلو رفته باشيد. يادگيري مديريت زمان به طور مؤثري، زمان شما را آزاد خواهد كرد تا به كارهاي مهم‌تري بپردازيد و اين مهارت در هر روز از زندگيِ شما، بسيار تأثيرگذار خواهد بود.

۳. خوب شنيدن

اين مورد بايد ساده باشد، چرا كه اگر حرف نزنيم،‌ پس مي‌‌توانيم بشنويم! درست است؟ نه دقيقا اين طور نيست. بسياري از مواقع، فكر مي‌كنيم كه گوش مي‌دهيم،‌ اما در واقع به حرف‌هايي كه بايد خودمان بگوييم، فكر مي‌كنيم. گوش دادنِ صحيح به معناي تمركز روي سخنان طرف مقابل است، طوري كه حرف‌هاي او را درك كنيم نه اينكه يك گوش در باشد و ديگري دروازه. ياد گرفتن اينكه قضاوت را كنار بگذاريم و روي سخنان طرف مقابل تمركز كنيم، يكي از مهم‌ترين مهارت‌هايي است كه بايد بياموزيم.

شنيدن كمي شبيه هوش است. بيش‌تر افراد فكر مي‌كنند، عملكردي بهتر از متوسط جامعه در اين زمينه دارند (در صورتي كه غيرممكن است). پژوهشي كه در دانشگاه رايت استيت (Wright State University) روي نمونه‌اي ۸۰۰۰ نفره، از مناطق مختلف صورت گرفته، نشان مي‌دهد، تقريبا تمام افراد خودشان را در سطح همكاران‌شان يا بهتر از آنها ارزيابي مي‌كنند. در صورتي كه بيش‌تر آنها اشتباه فكر مي‌كنند.

ميزان صحبت در محل كار آنقدر زياد است كه فرصتِ شنيدن را از بين مي‌برد. ما صحبت مي‌كنيم تا بازخورد بدهيم، دستورالعمل‌ها را توضيح دهيم و درمورد ضرب‌الاجل‌ها تبادل اطلاعات كنيم. در هر مكالمه، فراتر از كلمات رد‌و‌بدل شده، اطلاعات فوق‌العاده ارزشمندي از طريق لحنِ صدا، زبانِ بدن و ناگفته‌ها منتقل مي‌شود. به عبارت ديگر نشنيدن يا نديدن باعث مي‌شود، شما از بازي خارج شويد.

۴. نه گفتن

پژوهشي در دانشگاه كاليفرنيا در شهر سانفرانسيسكو نشان مي‌دهد كه هر چه قدر «نه» گفتن براي شما مشكل‌تر باشد، بيشتر احتمال دارد به استرس، خستگيِ شغلي و حتي افسردگي دچار شويد. «نه» گفتن در واقع براي بيشتر افراد،‌ چالشي بزرگ است. «نه» كلمه‌ي قدرتمندي است كه شما نبايد از گفتن آن بترسيد. وقتي زمان «نه» گفتن فرا مي‌رسد از عباراتي مانند،‌ «فكر نمي‌كنم بتوانم» يا «مطمئن نيستم» اجتناب كنيد. «نه» گفتن به يك تعهّد جديد، در واقع محترم شمردن تعهّدات فعلي شماست و اين امكان را فراهم مي‌كند تا به تعهّدات خود پايبند بمانيد. وقتي ياد بگيريد كه بگوييد نه، خود را از محدوديت‌هاي غير ضروري رها مي‌سازيد و وقت و انرژي‌تان را روي كارهاي مهم‌تر مي‌گذاريد.

۵. درخواست كمك

ممكن است براي‌تان عجيب باشد كه درخواست كمك از ديگران هم يك مهارت است، اما كمك خواستن نيز، يك مهارت به حساب مي‌آيد. شما بايد اعتماد‌به‌نفس و تواضع زيادي داشته باشيد تا بپذيريد كه به كمك ديگران نياز داريد. اين مهارت بسيار مهم است، چرا كه هيچ مديري نمي‌خواهد كارمندانش به مسير اشتباه ادامه دهند، فقط به اين دليل كه خجالت مي‌كشند يا آنقدر مغرور هستند كه نمي‌پذيرند كه از كاري كه انجام مي‌دهند، سَر در نمي‌آورند. داشتن اين مهارت كه تشخيص دهيم چه زماني به كمك ديگران نياز داريم، برخورداري از شجاعت درخواست كمك و انجام كار با كمك سايرين، مهارتي بسيار ارزشمند است.

۶. خوب خوابيدن

همه‌ي ما مي‌دانيم كه خواب با كيفيت و كافي براي مغز مفيد است. اما پژوهشگران دانشگاه راچستر (Rochester) در پژوهشي دريافتند كه وقتي ما خواب هستيم، مغز، پروتئين‌هاي سمّي كه حاصلِ فعّاليتِ سلول‌هاي عصبي هستند را از بين مي‌برد. نكته‌ي مهم اينجاست كه مغز زماني مي‌تواند كار حذف اين پروتئين‌هاي سمّي را به درستي انجام دهد كه شما به ميزان لازم خوابِ خوب داشته باشيد. وقتي خواب، مناسب و عميق نباشد، اين پروتئين‌ها در مغز باقي مي‌مانند، مغز را تخريب مي‌كنند و نهايتا توانايي فكر كردن را كاهش مي‌دهند كه با مصرف كافئين هم درست نمي‌شود. اين موضوع باعث مي‌شود كه توانمنديِ شما در پردازش اطلاعات و حل مسائل كاهش يابد، خلاقيت از بين برود و واكنش‌هاي احساسي افزايش يابد. آموختنِ اين كه چطور، خوابي مناسب، منظم و باكيفيت داشته باشيم؟ مهارتي مشكل است كه در صورت كسبِ آن، نتايجِ فوق‌العاده‌اي به دست خواهيم آورد.

۷. سكوت در موقع لزوم

مطمئنا اين كه بتوانيم احساسات خود را بيان كنيم و به ديگران بفهمانيم كه ما چطور فكر مي‌كنيم، حسِ خوبي به ما مي‌دهد، اما اين حس موقت و گذراست. روز بعد چه اتفاقي ميفتد، هفته‌ي بعد و سال بعد چطور؟

طبيعت انسان وادارش مي‌كند تا خود را اثبات كند، اما اين كار هميشه مناسب نيست. در هنگام بروز اختلاف، عدم كنترل احساسات، مجادله‌ي شما با ديگران را به مرافعه تبديل مي‌كند و به رابطه‌هاي‌تان آسيب مي‌رساند. وقتي ياد بگيريد، چطور احساسات خود را كنترل كنيد، مي‌توانيد عاقلانه رفتار كنيد و در زمان مناسب پاسخ دهيد كه اين به معناي نگه داشتنِ زبان و سكوت در مواقعِ لزوم است.

۸. داشتن ابتكارِ عمل

ابتكارِ عمل، مهارتي است كه شما را در زندگي به پيش مي‌برد. از لحاظ تئوري، ابتكار داشتن، آسان است،‌ فقط كافي است اراده‌ي عمل كردن را داشته باشيد. اما در دنياي واقعي، مسائل ديگري نيز وجود دارند. بين دانستن اينكه چه كاري بايد انجام دهيم و ترس يا تنبلي كه عملي را به تأخير مي‌اندازد، تفاوت زيادي وجود دارد. در اين شرايط است كه به ابتكار عمل نياز داريم. شما بايد ريسك كنيد و ميزان تحمل خود را در ميدان عمل به چالش بكشيد،‌ آنگاه ابتكارِ عمل به خرج دادن، امري طبيعي و غريزي خواهد بود.

۹. مثبت‌انديش بودن

همه‌ي ما اين توصيه‌ي خوب را شنيده‌ام كه «هميشه مثبت فكر كن». اما هر چه چالش بزرگتر باشد، نيمه‌ي خالي ليوان بيش‌تر به چشم مي‌آيد و مثبت‌انديشي به نظر غيرممكن و غيرواقعي مي‌رسد. انگيزه پيدا كردن براي مثبت‌انديشي، در شرايطي كه افكار مثبت به نظر پوچ و واهي هستند، بسيار مشكل است. مانعِ واقعي براي مثبت‌انديشي،‌ مغز ماست كه در مواجهه با تهديدات، طوري برنامه‌ريزي شده تا نيمه‌ي خالي ليوان را ببيند. اين مكانيسم بقاي نوع بشر، وظيفه‌ي خود را به خوبي انجام داده است. به خصوص زماني كه انسان‌ها در عصر شكار زندگي مي‌كردند و زندگي‌شان با خطرات واقعي و زيادي مواجه بود و احتمال داشت، توسط موجود زنده يا پديده‏‌ي طبيعي‌اي در محيط اطراف، فورا كشته شوند. اين موضوع براي انسان‌هاي اوليه مصداق داشت. امروزه اين مكانيسم، تنها به بدبيني و منفي‌نگري و تمايل براي يافتن تهديدهاي پيراموني در ذهن انسان، منجر مي‌شود. تهديدهايي كه در احتمال وقوعِ حوادثِ ناخوشايند، اغراق مي‌كنند. وقتي تهديد واقعي در كمين شما باشد، اين مكانيسم شما را نجات مي‌دهد اما وقتي تهديدها را در ذهن خود بزرگ‌نمايي كنيد* بعد از مدتي متقاعد مي‌شويد كه پروژه‌اي كه روي آن كار مي‌كنيد،‌ محكوم به شكست است. در اين مواقع نگرش منفي داشتن، تصوير وخيمي از اوضاع ترسيم مي‌كند كه باعث تباهي و نااميدي در زندگي مي‌شود.

مثبت‌انديش بودن يك چالش روزانه در زندگي است كه به توجه و تمركز نياز دارد. اگر مي‌خواهيد بر تمايلِ ذهن به تمركز روي تهديدها غلبه كنيد، بايد مصمم باشيد و مثبت بينديشيد.

ختم كلام

پژوهش‌ها نشان مي‌دهد كه يادگيريِ دائميِ آن دسته از مهارت‌هايي كه در زندگي ضروري هستند، براي شما بسيار مفيد و سودمند خواهد بود. پس هرگز، يادگيري را متوقف نكنيد.

شما چطور روحيه‌ي يادگيري را در خود حفظ مي‌كنيد؟ لطفا براي ما بگوييد.

ويرايشگر زندگي را به دوستان خود معرفي كنيد:

آدرس  ما :

www.telegram.me/karafarin_iran

http://lifeeditor.blogfa.com


چطور بهترين شغل ممكن را انتخاب كنيم؟

۱۰ بازديد

 چطور بهترين شغل ممكن را انتخاب كنيم؟

فرقي نمي‌كند كه يك تازه‌كار باشيد كه نمي‌داند كجا بايد درخواست استخدام بدهد يا يك كارمند باسابقه كه قصد تغيير شغل دارد، اين چند قدم به شما كمك مي‌كند راهي كه براي آن ساخته شده‌ايد را پيدا كنيد.

مطمئن شويد شغل فعلي‌تان، مناسب نيست

اگر به فكر تغيير شغل هستيد، احتمالا از قبل متوجه شداه‌ايد كه در مسير اشتباهي هستيد. اول بايد بفهميد در حرفه‌ي اشتباهي هستيد يا اينكه فقط در محيط نامناسبي قرار گرفته‌ايد.

فيليس مافسون (Phyllis Mufson)، مشاور شغلي، مي‌گويد: «خيلي از افرادي كه به من مراجعه مي‌كنند احتياج به تغيير شغل ندارند، فقط بايد شركتي را كه در آن كار مي‌كنند، عوض كنند. چيزي كه آنها را اذيت مي‌كند ارتباط‌‌‌‌‌شان با كارفرما است و يا احتياج به يك چالش يا حتي يك تغيير فرهنگي.»

در هر صورت، اگر در شغل فعلي‌تان مدام احساس بي‌حوصلگي يا استرس مي‌كنيد، يا وظايف روزانه‌تان باعث درگيري ذهني براي شما مي‌شوند يا آنها را دوست نداريد، احتمالا تغيير شغل براي شما لازم است. ترس از اينكه مجبور باشيد سر كار برويد، دائما به ساعت نگاه كردن و خيالبافي در مورد رها كردن شغل‌تان از ديگر نشانه‌هايي است كه فرياد مي‌زند شما در جايي كه بايد باشيد نيستيد.

مردم به دلايل مختلفي ممكن است درگير يك شغل نامناسب شوند. افراد ممكن است براي خوشايند يكي از اعضاي خانواده يا آشنايان، براي رسيدن به حقوق و مزاياي خاص يا فقط چون در يك زمان ايده‌ي جذابي به نظر مي‌رسيده، شغلي را انتخاب كنند.

جوان اسپرانز، مالك volo couching مي‌گويد «به ما ياد داده‌اند كه اگر كاري را خوب بلديم، بايد آن را به عنوان شغل‌مان انتخاب كنيم. مشكل اينجاست كه معمولا خيلي چيزها هستند كه در آنها استعداد داريم و خيلي كارها هستند كه دوست داريم انجام دهيم. ما بايد چيزي مابين آنها را پيدا كنيم. خيلي‌ها را مي‌شناسم كه فقط چون به آنها گفته شده كاري را خوب انجام مي‌دهند، شغلي را انتخاب كرده‌اند. اين افراد ۲۰ سال بعد خودشان را پشيمان و ناراحت يافته‌اند.»

كشف كنيد كه چه چيز را مي‌خواهيد و چه چيز را نمي‌خواهيد

وقتي به مرحله‌اي مي‌رسيد كه تصميم‌تان براي براي تغيير شغل قطعي مي‌شود، اقدام بعدي اين است كه از خودتان بپرسيد چه چيزي از شغل بعدي‌تان مي‌خواهيد. جين سانلي، رئيس اجرايي شركت مشاوره‌ي استخدام Purple Cubed و نويسنده‌ي كتاب It’s Never OK to Kiss the Interviewer مي‌گويد وقتي تصميم مي‌گيريد مسير شغلي‌تان را عوض كنيد بهترين كار اين است كه اهداف نهايي‌تان را مشخص كنيد. مي‌توانيد با پرسيدن اين سؤالات از خودتان به كشف هدف‌هاي‌تان كمك كنيد:

از انجام چه كارهايي لذت مي‌بريد؟

براي انجام كاري كه از انجام آن لذت مي‌بريد از چه مهارت‌هايي استفاده مي‌كنيد؟

چه چيزي براي‌تان خيلي مهم است؟

چه كاري را خوب بلديد؟

كدام ويژگي شما از نظر ديگران قابل‌ستايش است؟

چه كارهايي را مي‌توانيد بهتر از ديگران انجام دهيد؟

به گفته‌ي سانلي، وقتي به اين سؤالات پاسخ دهيد براي‌تان واضح‌تر مي‌شود كه به كجا مي‌خواهيد برسيد و براي رسيدن به آن بايد چه كار كنيد.

علاوه بر اينها شما بايد نقشي كه دوست داريد داشته باشيد را در نظر بگيريد. ديويد دي مارتايل، رئيس و مدير اجرايي Di Martile HR مي‌گويد سه نقش كلي در هر شغلي كه در نظر بگيريد وجود دارد: شخصي كه به صورت فردي همكاري مي‌كند، كسي كه بين افراد هماهنگي به وجود مي‌آورد و مسئول اجرايي. بسته به توانايي‌ها و استعداهاي شخصي‌تان، بايد قبل از شروع يك مسير شغلي مشخص تصميم بگيريد كه كدام يك از اين كارها براي شما مناسب‌تر است.

دي مارتايل در مصاحبه با Business News Daily مي‌گويد «هر مسيري شايستگي‌هاي خاص خودش را مي‌طلبد و ممكن است هر كسي اين صلاحيت‌ها را نداشته باشد و نتواند آنها را در خودش به وجود بياورد. چند سؤالي كه هر كسي بايد در مورد صلاحيت و مهارت‌ها و تناسب شغل مورد نظر از خودش بپرسد: آيا وقتي ديگران براي حل مشكلات به من تكيه مي‌كنند احساس راحتي مي‌كنم؟ يا وقتي راه حل را به من مي‌دهند و بايد انجامش دهم؟ ترجيح مي‌دهم يك تيم را رهبري كنم يا عضو يك تيم باشم؟ دنبال به رسميت شناخته شدن دستاوردهاي خودم هستم يا تيمم؟ برايم دست و پنجه نرم كردن با مشكلات زمان حال راحت‌تر است يا برنامه‌ريزي و پيش‌بيني براي آينده؟»

شخصيت و سابقه‌تان را ارزيابي كنيد

وقتي متوجه شديد كه از شغل‌تان چه چيزهايي مي‌خواهيد، شروع كنيد به ارزيابي كردن ويژگي‌هاي خودتان در همان زمينه‌ي شغلي. دو مورد از مهم‌ترين عناصر براي انتخاب مسير مورد نظرتان، سابقه‌ي شما (تحصيلات، تجربه‌ي قبلي، مهارت‌هاي كاربردي) و شخصيت‌تان (ويژگي‌هاي اخلاقي، علايق و ارزش‌ها) است. به هر دوي اين موارد بايد اهميت كافي داده‌ شود اما با توجه به شغل مورد علاقه‌تان، ممكن است شخصيت شما اهميت بيشتري نسبت به رزومه‌تان داشته باشد.

اسپرانز مي‌گويد: «مشخصا براي شغل‌هاي تخصصي مثل مهندسي، پزشكي و حقوق، تحصيلات اهميت بيشتري دارد. اما براي شغل‌هاي «ملايم‌تر» مثل مديريت اجرايي، اهميت ويژگي‌هاي شخصيتي – مثل تعهد به محل كار و كارمندان، وجدان كاري و همدلي- اگر بيشتر نباشد، كمتر هم نيست.»

قطعا داشتن مدرك تحصيلي در زمينه‌ي شغل مورد نظرتان خيلي به شما كمك مي‌كند، ولي بدون آن هم مي‌توانيد كار پيدا كنيد. هر كسي با ديد درست و علاقه به يادگيري مي‌تواند يك كانديداي‌ مناسب براي شغل مورد نظرش باشد، حتي اگر تحصيلات رسمي‌اش در آن زمينه نباشد. در حالت ايده‌آل، شغل شما بايد نقطه‌ي تلاقي شخصيت و سابقه‌تان باشد.

به گفته‌ي ليسا سِوِري (Lisa Severy)، مدير خدمات شغلي در دانشكده‌ي كلرادو و رئيس قبلي National Career Developement Association ‌«كساني كه در شغل‌شان موفق هستند را به راحتي مي‌توان تشخيص داد. يك انسجام خاص در كار آنها وجود دارد. آنها دارند كارشان را زندگي مي‌كنند و اين چيزي نيست كه بشود آن را مخفي كرد. افرادي كه ناراضي‌اند و اسير شغل‌شان هستند معمولا بين كسي كه هستند با كاري كه انجام مي‌دهند احساس تناقض مي‌كنند.»

سانلي پيشنهاد مي‌كند كه قبل از اينكه دنبال محل كار جديد بگرديد ارزش‌هاي شخصي‌تان را مشخص كنيد تا بتوانيد كارفرمايي پيدا كنيد كه ارزش‌هاي مورد نظرش با شما هماهنگ باشد‌.

سانلي مي‌گويد: «اگر دنبال محل كاري هستيد كه بتوانيد در آن پيشرفت كنيد، سعي كنيد از كاري كه مي‌كنيد لذت ببريد. اگر بدانيد كه كارفرماي‌تان به طور كلي چه انتظاراتي دارد و روش كارش چيست براي‌تان بهتر است. اگر ارزش‌هاي شخصي خودتان را بدانيد مي‌توانيد آن را با ارزش‌هاي مورد نظر كارفرما مقايسه كنيد و ببينيد او شركت‌شان را چطور اداره مي‌كند و چه تناقض‌هايي بين ديدگاه‌هاي شما و او وجود دارد. مي‌توانيد اطلاعات زيادي از طريق وبسايت كارفرما به دست بياوريد؛ همچنين مي‌توانيد (در مصاحبه‌ي شغلي) از مصاحبه‌كنندگان در اين مورد سؤال كنيد. در صورتي كه آنها جوابي نداشتند، خيلي چيزها بايد از اين جواب نداشتن دستگيرتان شود.

به نصيحت‌ها گوش كنيد ولي هميشه به آنها عمل نكنيد

وقتي داريد مسير زندگي‌تان را عوض مي‌كنيد، كساني‌ كه به شما نزديك‌ترند، نگران موفقيت شما هستند و دوست دارند بتوانند با نصيحت‌هايشان شما را راهنمايي كنند. ممكن است اين افراد شما را خوب بشناسند و قصدي جز كمك به شما نداشته باشند. ولي تصميم نهايي در مورد مسير شغلي‌تان را بايد خودتان و بر اساس ارزيابي‌اي كه شما از خودتان داريد انجام دهيد.

جين راكپلات (Jane Roqueplot)، صاحب شركت JaneCo’s Sensible Solutions مي‌گويد: «هميشه بايد از پيشنهادات ديگران به عنوان نشانه‌ي مهرباني و احترام آنها استقبال كرد. اما خانواده و دوستان احتمالا نمي‌توانند تمام ابعاد شخصيت كسي را كه دارد براي مسير شغلي‌اش تصميم‌گيري مي‌كند، بشناسند. خيلي‌ها حتي درمورد شخصيت خودشان هم اطلاعات چنداني ندارند و تا زماني كه مجبور شوند (در محل كار) درمورد سليقه، ديدگاه و ارزش‌هاي خودشان پاسخ بدهند، به اين موضوع فكر نمي‌كنند. خانواده و دوستان بعد از مشخص شدن مسير شغلي (توسط خود فرد)، مي‌توانند به انتخاب شغل كمك كنند.»

مافسون هم نظر مشابهي دارد و معتقد است كه نصيحت ديگران مي‌تواند بسيار مفيد باشد، ولي فقط در صورتي كه شما خودتان كنترل را در دست داشته باشيد و سؤالاتي بپرسيد كه به طور خاص مكمل شناخت شما از شخصيت خودتان و تحقيقات‌تان در مورد مسير شغلي مورد نظر باشد.

هر امكاني را در نظر بگيريد

مهم نيست در چه مرحله‌اي از زندگي قرار داريد (تازه قصد انتخاب رشته داريد يا تصميم داريد بعد از مدت زيادي كه در شغلي غيردلخواه‌تان تلف كرده‌ايد، شغل‌تان را تغيير دهيد) مهم‌ترين چيزي كه بايد زمان انتخاب شغل به ياد داشته باشيد اين است كه ديدتان را باز بگذاريد. اگر تازه داريد وارد بازار كار مي‌شويد، براي جست‌وجو در مورد علايق‌تان و پيدا كردن راه‌هاي مختلف وقت بگذاريد.

جولين ويتنشتاين شوِردلين (Joellyn Wittenstein Schwerdlin)، مدير وبسايت The Career Success coach مي‌گويد: «به غريزه‌تان اعتماد كنيد و نگذاريد آدم‌هاي منفي‌باف اراده‌تان را سست كنند. يادتان باشد كه آزمون و خطا در مسير انتخاب شغل، جزئي از فرايند است.»

اين در مورد كساني كه قصد تغيير شغل دارند هم صدق مي‌كند. هيچ وقت براي دستيابي به اهداف حرفه‌اي‌تان دير نيست. حتي اگر مدتي در مسير اشتباه بوده‌ايد، هنوز هم مي‌توانيد شغل‌تان را عوض كنيد و كاري را شروع كنيد كه هرگز به آن فكر نكرده بوديد، ولي در آن بسيار خوشحال‌تر از شغل فعلي‌تان خواهيد بود.

به گفته‌ي سِوِري «ساختن يك مسير شغلي، كاري بسيار طولاني و عميق است. من فكر مي‌كنم مثل اين است كه بخواهيد زندگي‌نامه‌ي خودتان را نه از روي گذشته، بلكه از روي زمان حال بنويسيد. كسي كه در حال انتخاب مسير شغلي است، نويسنده‌اي است كه از تمام موضوعات زندگي‌اش (هر چيزي از گذشته كه در زندگي و شخصيت او تأثير داشته) براي شكل دادن فصل بعدي استفاده مي‌كند.

ويرايشگر زندگي را به دوستان خود معرفي كنيد:

آدرس  ما :

www.telegram.me/karafarin_iran

http://lifeeditor.blogfa.com


۶ فايده‌ي شگفت‌انگيز بافتني بافتن

۱۰ بازديد

۶ فايده‌ي شگفت‌انگيز بافتني بافتن

۱. احساس غرور مي‌كنيد

خيلي‌ها هستند كه بلد نيستند بافتني ببافند و تا به حال حتي يك شال گردن ساده هم نبافته‌اند. اگر به اين جور آدم‌ها چيزي را كه خودتان بافته‌ايد نشان دهيد، مثل اين مي‌ماند كه داريد جديدترين حقه‌ي جادوگري‌تان را پيش‌شان رو مي‌كنيد. آنها به طور حتم از جادوي هنر شما شگفت‌زده مي‌شوند و تقاضا مي‌كنند كه يك چيزي هم براي آنها ببافيد.

۲. مثل اين مي‌ماند كه مديتيشن كنيد

بافتني بافتن درست مثل مديتيشن يك فعاليت آرامش‌بخش است. تعداد زيادي موتيف‌هاي ساده‌ي يك‌ شكل ببافيد تا حافظه‌ي عضلاني‌تان به كار بيفتد. وقتي بافتني مي‌بافيد، در واقع داريد يك سري حركات ريتميك را مدام پشت سرِ هم به وسيله‌ي دست‌ها انجام مي‌دهيد. تأثير اين حركات ريتميك تكرارشونده روي ذهن و جسم كمتر از مديتيشن نيست، با اين تفاوت كه اينجا در پايان كار يك پتوي موتيفي نيز خواهيد داشت.

۳. علائم استرس و افسردگي را كاهش مي‌دهد

همان طور كه گفته شد بافتني بافتن شامل يك سري حركات ريتميك تكرارشونده است كه براي انجام دادن‌شان بايد تمركز كافي داشته باشيد. مجموعه‌ي اين فرآيند از شدت استرس و افسردگي مي‌كاهد. همچنين وقتي پاي بافتن چيزي مي‌نشينيد، ضربان قلب و فشار خون‌تان پس از چند دقيقه كاهش خواهد يافت. پس اگر احساس كرديد بيش از حد مضطرب هستيد يا افسردگي به سراغ‌تان آمده است، بنشينيد و يك چيزي ببافيد.

۴. موجب تقويت مهارت‌هاي حركتي مي‌شود

وقتي بافتني مي‌بافيد، كل مغز يكجا درگير مي‌شود:

  • لوب پيشاني (محل پردازش حس پاداش، توجه و برنامه‌ريزي)
  • لوب آهيانه (محل پردازش اطلاعات حسي و ادراك فضايي)
  • لوب اُكسيپيتال (محل پردازش اطلاعات ديداري)
  • لوب گيجگاهي (محل ذخيره‌ي اطلاعات و ادراك زبان و دريافت معني)
  • مخچه (محل ايجاد هماهنگي حركتي)

بافتني بافتن به ويژه به افراد مبتلا به بيماري‌هايي نظير پاركينسون كه اعمال حركتي آنها دچار اختلال شده است، توصيه مي‌شود. اين افراد مي‌توانند به اين طريق مهارت‌هاي حركتي‌شان را بهبود ببخشند و توجه خود را از علائم مربوط به بيماري منحرف كنند.

۵. زوالِ توانايي‌هاي شناختي را به تعويق مي‌اندازد

بافتني بافتن نه تنها حال‌تان را بهتر و مهارت‌هاي حركتي‌تان را تقويت مي‌كند، بلكه در بهبود سلامت مغز نيز مؤثر است. هر چه بيشتر از مغزتان كار بكشيد، مغزي سالم‌تر و با طول عمر بيشتر خواهيد داشت. نتايج يك پژوهش علمي نشان داده است كساني كه به طور حرفه‌اي به هنرهاي دستي مثل بافتني بافتن مي‌پردازند، حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد كمتر دچار اختلال شناختي خفيف مي‌شوند.

۶. از آرتروز و التهاب تاندون جلوگيري مي‌كند

مفاصل بدن نيز درست مثل مغز براي سالم ماندن و طول عمر بيشتر به فعاليت احتياج دارند. گفته مي‌شود به كارگيري ملايم انگشتان دست در انجام كارهاي هنري نه تنها موجب تخريب غضروف‌هاي دست نمي‌شود، بلكه به تقويت آنها نيز كمك مي‌كند. اين در حالي است كه برخي اعمال حركتي نظير تايپ كردن به دليل فشار زيادي كه به انگشتان دست وارد مي‌كنند، در طولاني‌مدت مشكل‌ساز خواهند شد. همچنين دكتر بارون به افراد مبتلا به آرتروز توصيه مي‌كند دست‌هاي خود را در آب گرم قرار دهند و با ميل‌هاي بافتنيِ سايز بزرگ بافتني ببافند.

حالا كه با فوايد شگفت‌انگيز بافتني بافتن آشنا شديد، در اسرع وقت به يك مغازه‌ي خرازي مراجعه و وسايل مورد نياز را خريداري كنيد. پيشنهاد مي‌كنيم براي شروع از نخ‌هاي بافتني ارزان قيمت‌تر استفاده كنيد. اگر هم قصد داريد اين هنر دستي را به صورت خودآموز ياد بگيريد، به راحتي مي‌توانيد از آموزش‌هاي رايگان اينترنتي بهره ببريد. مطمئن باشيد بافتني بافتن اين قدر شيرين است كه هر وقت ياد گرفتيد، ديگر دل‌تان نمي‌خواهد حتي يك لحظه هم ميل بافتني‌تان را پايين بگذاريد.

ويرايشگر زندگي را به دوستان خود معرفي كنيد:

آدرس  ما :

www.telegram.me/karafarin_iran

http://lifeeditor.blogfa.com


۱۱ عادت كارآفرين‌هاي ميلياردر

۷ بازديد

با خواندن اين عادات احتمالا متوجه خواهيد شد كه هيچ‌ كدام نياز به ايجاد تغييرات چشمگير در زندگي ندارند و با كمي پيچاندن دكمه‌ي برنامه‌‌هاي روتين روزمره‌تان به راحتي مي‌توانيد آنها را كسب كنيد و نتايج بزرگي بگيريد.

 ۱. ميلياردرها مديتيشن مي‌كنند

با توجه به اطلاعات حاصل از تحقيقات علمي مي‌دانيم فوايد مديتيشن براي سلامتي ذهني و بدن فراوان است و شامل افزايش قدرت حافظه و ايمني بدن مي‌شود.

رِي داليو (Ray Dalio) با دارايي خالص تخميني ۱۶ ميليارد دلار

ري داليو موسس شركاي بريج واتر به هافينگتون پست گفته است:

مديتيشن، بيش از هرچيز ديگري در زندگي‌ام عنصر سازنده‌ي موفقيت‌هايي بوده كه به‌دست آورده‌ام.

داليو تنها ميلياردري نيست كه نظر مثبتي درباره‌ي مديتيشن دارد. جك دورسي (Jack Dorsey) مديرعامل توئيتر و اسكوئر و همچنين اپرا وينفري (Oprah Winfrey) شخصيت با نفوذ رسانه‌اي هر دو اذعان داشته‌اند كه به صورت روزانه مديتيشن مي‌كنند.

۲. ميلياردرها در فعاليت‌هاي خيرخواهانه مشاركت مي‌كنند

مايكل بلومبرگ (Michael Bloomberg) با دارايي خالص تخميني ۴۵ ميليارد دلار

سي‌بلد در كتاب خود مي‌نويسد:

طبقه‌ي ممتاز نگاه خود را به اثرگذاري بر دنيا از طريق ثروت‌شان معطوف مي‌كنند. حال يا اين كار را از طريق فعاليت‌هاي بشردوستانه انجام ‌مي‌دهند يا از راه كسب‌وكار، يا به وسيله‌ي روش‌هاي مختلف مالي.

ميلياردرهاي مختلفي در فعاليت‌هاي بشردوستانه مشاركت كرده‌اند، براي مثال مي‌توان از مايكل بلومبرگ، مديرعامل شركت رسانه‌اي بلومبرگ نام برد كه در طي زندگي خود ۳ ميليارد دلار براي امور خيريه اهدا كرده است.‌

در اينجا مي‌توان به كمپين تعهد بخشش ثروت (Giving Pledge) اشاره كرد كه توسط وارن بافِت، بيل گيتس و همسرش مليندا گيتس تاسيس شد تا ثروتمندترين افراد را از سراسر جهان دعوت كند متعهد شوند بيش از نيمي از دارايي‌هاي خود را صرف امور خيريه كنند. داوطلبان اين طرح مي‌توانند در زمان حيات‌شان اين كار را انجام دهند يا در وصيت‌نامه قيد كنند كه مايل به اين كار هستند. برخي حتي براي اهداي ٪۹۹ از دارايي‌هاي خود در اين طرح متعهد شده‌اند.

۳. ميلياردرها صبح زود بيدار مي‌شوند

جك دورسي با دارايي خالص تخميني ۱ ميليارد دلار

شايد در پس اين عقيده‌ي قديمي كه «سحرخيز باش تا كامروا شوي» حقيقتي نهفته باشد.

ثروتمندترين افراد جزو سحرخيزان هستند. براي مثال جك دورسي را در نظر بگيريد كه ساعت ۵ صبح بيدار مي‌شود تا به مديتيشن و ورزش مشغول شود. يا ريچارد برنسون (Richard Branson) موسس گروه ويرجين كه ساعت ۵:۴۵ صبح بيدار مي‌شود تا قبل از شروع روز كاري ورزش كند.

اين دو تنها افراد موفقي نيستند كه پيش از طلوع آفتاب بيدار مي‌شوند. توماس سي.كورلي (Thomas C. Corley) نويسنده در طي مطالعات پنج ساله‌ي خود درباره‌ي ثروتمندان متوجه شد حداقل نيمي از آنها ۳ ساعت زودتر از آغاز روز كاري‌شان بيدار مي‌شوند.

۴. ميلياردرها هر روز كارهاي تكراري‌شان را انجام مي‌دهند

جان پاول دِجُريا (John Paul DeJoria) با دارايي خالص تخميني ۳ ميليارد دلار

مشخصه‌ي افراد خيلي موفق اين است كه به روال‌هاي تشريفاتي خود پايند هستند. براي مثال جان پاول دجريا يكي از موسسان شركت توليدكننده‌ي محصولات مرتبط با مو با نام «پاول ميچل»، هر روز صبح خود را با ۵ دقيقه آرام نشستن در جاي خود آغاز مي‌كند. او مي‌گويد: «مهم نيست كجا باشم، چه خانه يا هتلي، به محض بيدار شدن به مدت ۵ دقيقه در تخت مي‌مانم.»

۵. ميلياردرها پايين‌تر از سطح درآمد خود زندگي مي‌كنند

بيل گيتس با دارايي خالص تخميني شركت ۷۸ ميليارد دلاري

اينكه ثروتمندان ميلياردها دلار پول در حساب بانكي خود دارند به اين معنا نيست كه آن را صرف خرج‌هاي بي‌حساب و كتاب مي‌كنند حتي برعكس بسياري از ثروتمندترين افراد زندگي مقتصدانه را انتخاب كرده‌اند.

براي مثال سَم وَلتون (Sam Walton) موسس وال-مارت (Wal-Mart) با يك ماشين فورد (Ford F150) ساخت سال ۱۹۷۹، در انظار عمومي رانندگي مي‌كند. مارك زاكربرگ يك ماشين معمولي ۳۰ هزار دلاري آكورا (Acura TSX) جزء مدل‌هاي ابتدايي دارد و بيل گيتس به دليل انتخاب پروازهاي معمولي براي سال‌ها بر سر زبان‌ها بوده است.

از طرف ديگر وارن بافت، سرمايه‌گذار افسانه‌اي كه زندگي بسيار فروتنانه‌اي دارد، هنوز در خانه‌ي ۳۱،۵۰۰ دلاري خود زندگي مي‌كند و گوشي تاشوي خود را به گوشي‌هاي هوشمند ترجيح مي‌دهد.

۶. ميلياردرها به دنبال اشتياق خود مي‌روند

استيو جابز با دارايي خالص تخميني ۱۰ ميليارد دلار

استيو جابز يكي از موسسان شركت اپل در سخنراني جشن فارغ‌التحصيلي سال ۲۰۰۵ به دانشجويان دانشگاه استنفورد گفت: «بايد آنچه را كه به آن عشق مي‌ورزيد بيابيد. تنها راه انجام دادن كارهاي بزرگ اين است كه عاشق كار خود باشيد. اگر هنوز آن را پيدا نكرده‌ايد به جستجو ادامه دهيد، به چيزي كمتر از آن قانع نشويد. مانند ساير مسائلي كه به قلب شما مربوط مي‌شوند وقتي آن كار را بيابيد خود‌به‌خود متوجه‌اش مي‌شويد.»

جابز اولين فردي نيست كه به اهميت دنبال كردن علايق اشاره كرده است. ناپلئون هيل نويسنده‌اي است كه زندگي ۵۰۰ فرد بسيار ثروتمند را در اوايل قرن بيستم مطالعه كرده، او در كتاب پرفروش خود «بينديشيد و ثروتمند شويد» مي‌نويسد: «هيچ انساني نمي‌تواند در مسير سعي و تلاش در راهي كه به آن علاقه‌اي ندارد پيروز شود.»

۷. ميلياردرها اهل مطالعه‌ هستند

وارن بافت با دارايي خالص تخميني ۶۹ ميليارد دلار

بسياري از موفق‌ترين انسان‌ها كتاب‌خوان‌هايي حريص هستند.

يكي از نويسندگان بيزنس‌ اينسايدر (Business Insider) مي‌نويسد: سرمايه‌گذار افسانه‌اي وارن بافت حدود ۸۰٪ روز خود را به مطالعه مي‌گذراند، و هر ساله در نامه‌ها‌‌يي كه به سهامداران مي‌فرستد كتاب‌هاي پيشنهادي خود را معرفي مي‌كند.

در سال ۲۰۱۵ مارك زاكربرگ تصميم گرفت كه هر دو هفته يك كتاب را به پايان برساند. اپرا وينفري شخصيت بانفوذ رسانه‌اي هر ماه كتابي را مشخص مي‌كند تا افراد آن را بخوانند و درباره‌ي آن در «باشگاه كتاب اپرا ۲.۰» با يكديگر بحث و گفتگو كنند. زماني كه از ايلان ماسك (Elon Musk) ميلياردر صنعت تكنولوژي پرسيدند از كجا فهميده كه چطور موشك فضايي بسازد جواب داده است: «من كتاب مي‌خوانم.»

۸. ميلياردرها از چندين راه درآمد خود را به دست مي‌آورند

ريچارد برنسون (Richard Branson) با دارايي خالص تخميني ۵ ميليارد دلار

تمركز ثروتمندترين افراد بر كسب درآمد است پس جاي تعجب نيست كه آنها اين كار را از طرق مختلف انجام دهند. كورلي (Corley) نويسنده‌ي كتاب «عادات خود را تغيير دهيد تا زندگي‌تان تغيير كند» مي‌نويسد: «ريچارد برنسون مدير ميلياردر گروه ويرجين تجسم اين عادت است، او سرپرستي حدود ۵۰۰ شركت را برعهده دارد و بر روي ۲۰۰ تا ۳۰۰ عدد از اين شركت‌ها نام برند او وجود دارد. او اين عادت ثروتمندان را در داشتن چندين راه كسب درآمد به شكلي برجسته در خود نشان داده است. برنسون خيلي زود متوجه اين موضوع شد كه اين عادت ثروتمندان بيشترين ثروت را ايجاد مي‌كند.»

۹. ميلياردرها براي خودشان كار مي‌كنند

مارك زوكربرگ با دارايي خالص تخميني ۴۹ ميليارد دلار

ميلياردرها تمايل دارند كه رئيس خودشان باشند. آنها معمولا براي خودشان كار مي‌كنند و خودشان هستند كه رقم فيش حقوقي‌شان را تعيين مي‌كنند.

مارك زاكربرگ از سن ۱۹ سالگي، همان زمان كه فيس‌بوك را در سال ۲۰۰۴ به عنوان يك دانشجوي سال دوم راه انداخت، براي خودش كار مي‌كرده است. ايوان اسپيگل مدير اسنپ‌چت، جوان‌ترين مدير ميلياردر جهان نيز مسير مشابهي را در زندگي داشته است. او با همراهي دو همكلاسي قديمي‌ از دانشگاه استنفورد يك اپ اشتراك‌گذاري عكس محبوب را پايه‌گذاري كرد و از آن زمان تا به حال رئيس خودش بوده است.

استيو سي‌بلد ميلياردر خودساخته كه درباره‌ي ۱۲۰۰ فرد ثروتمند مطالعه كرده است مي‌گويد: «البته كه آدم‌هايي با سطح كاري طراز اول در دنيا وجود دارند كه براي دريافت فيش حقوقي آخر ماه هر روز در محل كار كارت ورود و خروج مي‌زند، اما براي اكثر اين افراد چنين روشي كُندترين راه به سمت ثروت است، كه البته به عنوان امن‌ترين راه ارتقا داده مي‌شود.» سي‌بلد مي‌گويد: «افراد برجسته مي‌دانند كه خوداشتغالي سريع‌ترين راه كسب ثروت است.»

۱۰. ميلياردرها ورزش مي‌كنند

مارك كيوبِن (Mark Cuban) با دارايي خالص تخميني ۳ ميليارد دلار

اينطور نيست كه افراد بسيار موفق تنها خود را در محل كار مجبور به انجام كارها كنند، آنها همچنين خود را براي انجام فعاليت‌هاي فيزيكي خارج از محيط كار نيز مجبور مي‌كنند.

مارك كيوبن سرمايه‌گذار و مالك تيم بسكتبال دالاس ماوريك، در طول هفته ۶ تا ۷ روز و هر روز حداقل يك ساعت را به انجام ورزش‌هاي هوازي اختصاص مي‌دهد.

برنسون ورزش را عاملي مي‌داند كه هر روز ۴ ساعت بيشتر به كارايي او اضافه مي‌كند. تحقيقات علمي ثابت كرده‌اند كه ورزش مي‌تواند حافظه‌، تمركز و تيزي ذهن افراد را افزايش دهد.

۱۱. ميلياردرها با ديگر افراد موفق مراوده دارند

بيل گيتس و وارن بافت دوستان قديمي يكديگرند

جيمز اَلتاچر نويسنده و اجراكننده‌ي پادكست مي‌گويد: «ثروتمندترين افراد دوست دارند كه در كنار باهوش‌ترين افراد يك اتاق قرار بگيرند.» هارولد رميس در كنار بيل موراي (Harold Ramis, Bill Murray)، استيو جابز در كنار استيو وُزنياك (Steve Jobs, Steve Wozniak)، كِرِگ سيلورستاين در كنار لَري پيج (Craig Silverstein, Larry Page)، كانيه وست در كنار جِي-زي (Kanye West, Jay-Z).

از همه‌ي اينها گذشته سي‌بلد توضيح مي‌دهد كه: «در بيشتر موارد، دارايي خالص يك فرد بازتاب‌دهنده‌ي سطح دوستان نزديك اوست.»

ويرايشگر زندگي را به دوستان خود معرفي كنيد:

آدرس  ما :

www.telegram.me/karafarin_iran

http://lifeeditor.blogfa.com


چگونه يك شخصيت كاريزماتيك داشته باشيد؟

۶ بازديد

چگونه يك شخصيت كاريزماتيك داشته باشيد؟

واژه كاريزما برگرفته از خاريسماي يوناني به معناي جاذبه ذاتي است كه خود از خاريتاس به معناي متانت، جذابيت، بركت، و موهبت مي‌آمد. خاريسما در دوره باستان و پيش از سده بيستم كاربرد محدودي داشت و در دو معنا بكار مي‌رفت: در معناي اول به جاذبه‌هاي ظاهري يك نفر اطلاق مي‌شد كه خصلتي دنيوي داشت، و در معناي دوم از فرهمندي الوهي يا برخورداري از موهبتي آسماني حكايت مي‌كرد و امري اساطيري يا الاهياتي بود. اين كاربرد در فرهنگ و زبان ايراني و فارسي نزديك به فر ايزدي يا شكوه آسماني است. 
از اواسط قرن بيستم و در ادبيات سياسي و اجتماعي٬ واژه كاريزما به تعبير غالبي در توصيف چهره‌هاي سياسي برجسته بدل شد، چهره‌هاي مثبت يا منفي كه جذابيت مقاومت‌ناپذيري براي توده‌ها داشته، توان اثرگذاري بي‌مانندي بر آن‌ها يافته بودند. 
ماكس وبر (حقوقدان، سياستمدار، تاريخدان و جامعه‌شناس آلماني) با طرح اقتدار كاريزماتيك باعث گسترش كاربرد اين واژه شد.

 

كاريزما چه سودي براي شما دارد؟

تصور كنيد كه زندگي شما چگونه خواهد بود: 
اگر در آن لحظه اي كه وارد يك اتاق مي شويد، ديگران بلافاصله متوجه تان شوند، مايل به شنيدن حرف هاي شما، و مشتاق گرفتن تأييدتان باشند. اين يك سبك زندگي افراد كاريزماتيك است. كاريزما باعث مي شود ديگران دوست تان داشته باشند، به شما اعتماد كنند، و بخواهند كه تحت رهبري تان كار كنند. همين ويژگي است كه تعيين مي كند: شما يك رهبر هستيد يا يك دنباله رو. ايده هاتان فراگير مي شوند يا خير. و اينكه پروژه هاي شما به خوبي اجرا خواهند شد يا نه.

چه شما خوش تان بيايد يا نيايد، اين كاريزما است كه مي تواند دنيا را به جلو ببرد. مي تواند افراد را به انجام آنچه كه شما از ايشان مي خواهيد وادار كند. و البته، داشتن كاريزما در حيطه شغلي هم بسيار حياتي است. چه براي يك شغل جديد ثبت نام كرده باشيد، و چه بخواهيد در سازمان تان پيشرفت كنيد، كاريزما براي نيل به هدف كمك تان مي كند. مطالعات و تحقيقات مختلف نشان داده اند كه افراد كاريزماتيك نمرات شغلي بالاتري مي گيرند و از ديد مافوق ها و زيردستان، آدم هاي مؤثرتري هستند.
كاريزماتيك بودن به معني فرد موفق يا پولدار بودن نيست. حتي به معنيِ نحوه ارائه مطلبي و يا نوع پوشش ما هم نيست. كاريزماتيك بودن يعني انجام يك سري كارهاي خاص… 
بعضي از افراد با كارهايي كه ميكنند احساس مهم بودن در ما ايجاد ميكنند.
بعضي از افراد با كارهايي كه ميكنند احساس خاص بودن به ما دست ميدهد. 
بعضي از افراد زماني كه وارد جايي ميشوند تمام توجه ها را به سمت خود جذب ميكنند. 
بعضي از افراد ناخودآگاه و بر حسب عادت كارهايي انجام ميدهند كه ديگران دوست دارند وقت بيشتري با آنها سپري كنند،بيشتر با آنها صحبت كنند و يا حداقل كنار انها باشند.تا توجهات نيز به آنها انتقال پيدا كند.


كاريزما چيست؟

كاريزما، در اصطلاح به خصوصيت كسي گفته مي‌شود كه بشخصه و يا به عقيده ديگران، داراي قدرت رهبري فوق‌العاده است. اين اصطلاح اغلب در علوم سياسي و جامعه‌شناسي به كار برده مي‌شود تا زيرمجموعه‌اي از رهبراني را كه با استفاده از نيروي توانايي شخصي خود مي‌توانند تأثيراتي عميق و استثنايي در پيروان خود داشته باشند، توصيف كنند.
اما خبر خوب اينجاست : كاريزما يك خصيصه ذاتي و اكتسابي است. شما اگر فرد كاريزماتيكي هستيد ميتوانيد آنرا تقويت كنيد تا همچنان قدرتش را حفظ كند و اگر فرد كاريزماتيكي نيستيد ميتوانيد آنرا بدست آوريد… خيلي ساده.

افراد موفق تنها عادت هاي موفقي دارند. افراد كاريزماتيك نيز، فقط عادت هاي كاريزماتيك دارند. -
شخصيت كاريزماتيك، به كاراكتري گفته مي شود كه به سبب داشتن برخي ويژگي ها الگوي سايرين محسوب مي شود و حتي مي تواند براي آنها الهام بخش هم باشد. شخصيت هاي كاريزماتيك كه در دنيا زياد پيدا نمي شوند، افرادي هستند كه مي توانند با قدرت خود جمعيت زيادي را تحت تاثير قرار دهند و آنها را به سمت و سوي خود جذب كنند. 

وبر، كاريزما را چنين توصيف مي‌كند: 

ويژگي خاصي از يك شخصيت پديده رهبري
-
كاريزماتيك يا رهبري مبتني‌بر جاذبه استثنايي، به‌گونه‌اي از رهبري گفته مي‌شود كه داراي قدرت و توانايي الهام‌بخشي به پيروان باشد و اين در حالي است كه توانايي‌ها صرفاً از نيروي شخصيت و تعهد فرد سرچشمه گرفته باشد. در اين نوع رهبري، رابطه‌اي بدون استفاده از پاداش‌هاي مالي و اعمال زور برقرار مي‌شود

اگر شما رهبر يك گروه هستيد يا مي خواهيد باشيد، كاريزما اهميت زيادي دارد. زيرا به شما يك مزيت رقابتي، براي جذب و حفظ نخبه ها مي دهد. تحقيقات نشان داده كه افراد زير نظر يك رهبر كاريزماتيك، بهتر عمل مي كنند، كارشان را مؤثرتر از كار ديگران تلقي مي كنند، و نسبت به كساني كه زيردست يك مدير اثرگذار ولي فاقد كاريزما هستند، اعتماد بيشتري به مافوق خود دارند.

رابرت هاوس (پروفسور دانشكده تجارت وارتو) مي گويد كه كاريزماي رهبر «باعث مي شود زيردستانش هدف او را بسيار جدي بگيرند، از خودگذشتگي هاي مهمي انجام دهند، و بالاتر و فراتر از نداي وظيفه شان عمل كنند.» آن چيزي كه باعث مي شود يك فروشنده، پنج برابر همكارانش فروش كند، كاريزما است. اين كاريزما است كه تفاوت ميان نوآوراني كه سرمايه گذاران را پشت در منتظر نگاه مي دارند و ديگراني كه براي يك وام به بانك التماس مي كنند را مشخص مي كند.

داشتن شخصيت كاريزماتيك مي تواند نقش مثبتي در مديريت موفق داشته باشد. اما براي داشتن چنين شخصيتي بايد ويژگي هايي را داشت كه در گزارش پيش رو به تعدادي از آنها اشاره مي شود:
1. صدا 
شايد تعجب آور باشد اما خيلي وقت ها بخصوص در برخورد اول صداي شما مي تواند تاثير زيادي بر مخاطب بگذارد و تا حدي به وي كمك كند تا شخصيت و كاراكتر شما را بشناسد. صداي قاطع و باصلابت يكي از ركن هاي كاريزماتيك بودن است، چراكه لحن صحبت شما و نوع ريتمي كه به حرف زدن خود مي دهيد، مي تواند مخاطب را جذب يا دفع كند. پر واضح است كه در اين ميان هر چه صدا زيباتر باشد، تاثيرگذاري اش هم بيشتر خواهد بود.
2. تجسم كردن
قدرت تصويرسازي و تجسم كردن آنچه مي خواهيد انجام دهيد به شما كمك مي كند تا در كارتان موفق شويد و در نتيجه اين امر در داشتن شخصيتي كاريزماتيك و الهام بخش به شما كمك مي كند. تصور و تجسم كاري كه قصد انجام آن در آينده را داريد، باعث مي شود حساب شده تر هم پيش برويد و حساب شده پيش رفتن يك پاي كاريزماتيك شدن است.
3. ثبات كاريزماتيك ها 
هر باوري كه داشته باشند در آن ثابت قدم هستند و به اصطلاح توپ هم باورشان را تكان نمي دهد! آنها از اين شاخه به آن شاخه پريدن را نه دوست دارند و نه بلدند. براي آنها عقيده و باورشان و استواري و پافشاري بر آن از هر چيزي مهمتر و پررنگ تر است.
4. اهميت دادن به فناوري 
كاريزماتيك ها براي اينكه از ديگران جا نمانند، در كنار سه ويژگي ديگري كه در بالا گفته شد، از فناوري و به روز بودن هم غافل نيستند. براي آنها مهم است كه از تازه ترين پيشرفت هاي فناوري اطلاع پيدا كنند و حتي از آنها به طور كامل استفاده كنند. 
به روز بودن و با فناوري هاي روز پيش رفتن يكي از مهمترين اقداماتي است كه در ايجاد شخصيت كاريزماتيك در روزگار ما نقش زيادي ايفا مي كند. 

كاريزما سحر و جادو نيست، مجموعه اي از رفتارهاي يادگرفتني است

بر خلاف نظر عموم مردم، هيچ كس به طور مادرزادي كاريزماتيك نيست. اگر كاريزما يك ويژگي ذاتي بود، آدم هاي كاريزماتيك هميشه مسحوركننده بودند، ولي اين طور نيست. حتي براي يك فوق ستاره هم، كاريزما مي تواند يك لحظه حضور داشته باشد و لحظه اي بعد خير. برخي از اين افراد مي توانند كاريزماي خودشان را به سادگي فشردن يك دكمه خاموش كنند و كاملاً از رادار محو شوند. براي روشن كردن آن نيز كافي است تغييراتي را در زبان بدن خود (Body Language) ايجاد كند.

در سال هاي اخير يك تحقيق گسترده انجام شده كه نشان مي دهد كاريزما نتيجهٔ رفتارهاي خاص غيرشفاهي است، و نه منتج از كيفيت هاي ذاتي يا جادويي افراد. به همين خاطر است كه سطوح كاريزما در نوسانند: حضور آن بستگي دارد به اين كه آيا فرد مورد نظر، آن رفتارهاي خاص را از خود بروز مي دهد يا خير.

آيا هرگز براي شما پيش آمده كه كاملاً احساس اطمينان قلب داشته باشيد و در يك وضعيت خاص، به اصطلاح «خدايي كنيد؟» حالتي كه افراد پيرامون تان (حتي اگر براي يك لحظه) كاملاً تحت تأثير شما قرار گرفته باشند. ما لزوماً اين لحظات را به عنوان كاريزما در نظر نمي گيريم و خودمان را هم برخوردار از آن نمي پنداريم. زيرا يك پيش فرض اشتباه داريم: «افراد كاريزماتيك در تمام لحظات و در تمام روزهاي زندگي شان، مثل آهن ربا جذب كننده اند.» خير، نيستند! لطفاً بيدار شويد.

يكي از دلايل اينكه كاريزما به اشتباه پديده اي ذاتي پنداشته مي شود، اين است كه مثل خيلي از مهارت هاي اجتماعي ديگر، رفتارهاي كاريزماتيك هم به طور كلي در سال هاي ابتدايي زندگي فرد، آموخته مي شوند. در حقيقت، افراد معمولاً متوجه نيستند كه دارند آن را مي آموزند. بلكه فقط: رفتارهاي جديد را امتحان مي كنند، نتايج را مي بينند، و سپس آنها را بهبود مي بخشند. در نتيجه، اين رفتارها حالت غريزي به خود مي گيرند.

آدم هاي كاريزماتيك بي شماري را مي تواند نام برد كه براي به دست آوردن اين ويژگي مهم، سخت كار كرده اند و قدم به قدم آن را افزايش داده اند. ولي از آنجا كه ما در اوج جذبهٔ فردي شان آنها را شناخته ايم، سخت است كه باور كنيم اين فوق ستاره ها هميشه به اين خوبي نبوده اند. مدير اجرايي اسبق اپل، استيو جابز، به عنوان يكي از كاريزماتيك ترين مديران اجرايي دهه اخير شناخته مي شود، و البته كه او از ابتدا اينگونه نبود. در حقيقت، اگر نخستين جلسات معرفي محصول او را دوباره تماشا كنيد، خواهيد ديد كه خجالتي و بي دست و پا روي صحنه مي آمد و حالات رفتاريش، از «بيش از حد نمايشي» تا «كاملاً غيرجذاب» در نوسان بود. ولي او به مرور و در طول سال ها كاريزماي خودش را افزايش داد، و مي توانيد اين پيشرفت تدريجي را در حضورهاي بعدي اش به وضوح ببينيد.

كاريزما توسط جامعه شناسان، روان شناسان، و محققان علوم رفتاري و فرآيندشناختي، زير ذره بين مطالعه و تحقيق قرار گرفته و به روش هاي علمي گوناگون (از تجربه هاي آزمايشگاهي و مرحله به مرحله گرفته تا پژوهش هاي زمينه يابي جغرافيايي و تحليل هاي تفسيري) بررسي شده است. موضوع اين مطالعات، رئيس جهورها، رهبران نظامي، دانشجويان و دانش آموزان، و مديران تجاري -از سطوح پايين گرفته تا مديران عامل- بوده اند. به لطف چنين تحقيقاتي، اكنون مي دانيم كه كاريزما در واقع مجموعه اي از رفتارها است.

رفتار كاريزماتيك چگونه است؟

وقتي كه براي اولين بار كسي را ملاقات مي كنيم، به طور غريزي بررسي مي كنيم تا ببينيم كه آيا او يك دوست بالقوه است يا يك دشمن، و اينكه آيا قدرت و قصد ابراز دوستي يا دشمني خود را دارد يا خير. قدرت و قصد، چيزهايي هستند كه ما در ديگران ارزيابي مي كنيم: «آيا مي تواند كوه ها را براي من جا به جا كند؟ آيا اصلاً برايش مهم هست كه چنين كند؟» اصلاً براي پاسخ دادن به پرسش نخست است كه سعي مي كنيم بفهميم او چقدر ما را دوست دارد. به طور مشابه، وقتي يك آدم كاريزماتيك را ملاقات مي كنيم، اين حس به ما دست مي دهد كه او قدرت زيادي دارد و ما را هم بسيار دوست مي دارد.

معادله اي كه كاريزما را براي شما به ارمغان مي آورد، بسيار ساده است. تمام كاري كه بايد بكنيد اين است كه اقتدار و اشتياق زيادي در رفتارتان داشته باشيد، زيرا رفتار كاريزماتيك متشكل از اين دو مبحث است. «مبارزه يا فرار؟» مسئله اي از جنس اقتدار است. «دوست يا دشمن؟» نيز مسئله اي از جنس اشتياق است.اما يك بعد مهم ديگر وجود دارد كه زمينه ساز اين دو كيفيت است: حضور فردي. وقتي مردم تجربهٔ ديدن رفتار يك فرد كاريزماتيك را توصيف مي كنند، چه آن فرد كالين پاول باشد يا دالايي لاما، آنها اغلب به حضور فوق العادهٔ او اشاره مي كنند. در بحث آموزش مديران اجرايي، «حضور داشتن» مهم ترين جنبه كاريزماي فردي است. زيرا آنها مي خواهند حضور اجرايي يا مديريتي خود را تقويت كنند و اين خواسته درستي است: «حضور شما» زيربناي اصلي كاريزماي شما است، زيربنايي كه همه چيز بر روي آن سوار خواهد شد. وقتي شما با يكي از بزرگان كاريزماتيك دنيا هستيد، نه تنها قدرت و تعهد مشتاقانه او را احساس مي كنيد، بلكه اين حس را نيز داريد كه او كاملاً در اتاق با شما است و به معناي واقعي كلمه «حضور» دارد.

جادوي كاربردي

بله، گفته شد كه كاريزما يك ويژگي جادويي نيست، ولي ديگران را جادو مي كند! بالا بردن كاريزماي فردي نيازمند تلاش زيادي است. تلاشي كه گاهي سخت، ناخوشايند، و يا حتي ترسناك است. ولي نتيجه آن هم فوق العاده است؛ هم از نظر تعريفي كه شما از خودتان داريد و هم از نظر تعريفي كه ديگران از شما در سر دارند. اين تلاش شامل مديريت اكوسيستم ذهني شما، درك و مراقبت از نيازهايتان، و همين طور آشنايي با رفتارهايي است كه شما را نزد ديگران فردي كاريزماتيك جلوه مي دهد (و نحوه هدايت اين رفتارها).

پرورش كاريزما، جادويي كاربردي است: شناختي بي همتا متشكل از چندين دانش گوناگون، كه به شما نشان مي دهد «كاريزما به راستي چيست و چگونه كار مي كند». دنيا بدل به آزمايشگاه فردي شما خواهد شد، و هر بار كه يك نفر را ملاقات مي كنيد، فرصت آزمودن اندوخته هايتان را به دست خواهيد آورد. مي آموزيد كه چگونه اثرگذارتر، مجاب كننده، و اميدبخش تر شويد.و خواهيد آموخت كه چگونه كاريزماي خود را به اطراف بگسترانيد، طوري كه وقتي وارد اتاق مي شويد، مردم بگويند: «وآو، اين ديگر كيست؟»

آيا هنوز هم فكر مي كنيد كه از كاريزما بي نيازيد، يا توان پرورش آن را در خود نداريد؟
آيا افراد كاريزماتيك مثبت نگر هستند؟

اكثر افراد كاريزماتيك ، مديران موفق و ثروتمند، موفقيت خود را بيشتر از هر عاملي مديون خوشبني و نگرش خوب خود مي‌دانند. اگر نگرش درست و ديدگاه خوشبينانه نداشته باشيد، چگونه مي‌توانيد الهام بخش ديگران شويد و بر روي آنها تأثير بگذاريد؟ 
نگرش شما درباره باران در سفري به شمال كشور مي‌توانيد هم باعث خراب شدن تعطيلات شما شود و هم به گونه‌اي تعطيلاتتان را جالب‌تر و خاطره‌انگيزتر كند. خوشبيني به شما مي‌گويد كه مشكلات موقتي هستند و بدبيني مشكلات را دائمي انگاشته و راه خلاصي براي آنها نمي‌بيند. خوشبيني باعث مي‌شود كه ديگران جذب شما شوند.
مطالعات نشان داده است كه افراد خوشبين در مدرسه و در شغلشان افراد موفق‌تري هستند و زندگي طولاني‌تر دارند. بدبين‌ها با افسردگي دست و پنجه نرم مي‌كنند و به راحتي تسليم مي‌شوند. خوشبيني و مثبت نگري واقعي چارچوبي ذهني است كه نگاه شما را به دنيا كنترل مي‌كند. خوشبيني يعني داشتن اين ديدگاه و تفكر كه همه چيز در نهايت خوب و درست خواهد شد (البته به شرطي كه تلاش كنيم) اگر واقعاً خوشبين باشيد، مي‌توانيد اين حس را به ديگران نيز منتقل كنيد و باعث تشويق آنها شويد. خوشبيني يعني سعي كنيد در هر موقعيتي به جنبه‌هاي مثبت متمايل باشيد (و البته مطمئناً خوشبين و مثبت نگر با فرد بي خيال و احمق تفاوت دارد)‌ و به جاي تمركز بروي نكته‌هاي منفي به دنبال راه‌هايي براي حركت رو به جلو باشيد. مردم به كساني كه نگاهي مثبت به زندگي دارند بيشتر گرايش دارند.
-
-
10 عادت افراد كاريزماتيك كه باعث ميشود ديگران تحت تاثير قرار بگيرند :
1. آنها بيشتر سكوت ميكنند تا حرف بزنند :
سوال بپرسيد تماس چشمي برقرار كنيد، لبخند بزنيد، ناراحتي تان را در چهره تان نشان دهيد، سرتان را تكان دهيد و كارهاي ديگري كه بدون صحبت كردن بتوانيد احساس دركتان را به طرف مقابل القا كنيد. اين تمام كارهايي است كه نياز داريد انجام دهيد تا به طرف مقابلتان نشان دهيد فرد مهمي است. زماني كه صحبت ميكنيد هرگز نصيحت نكنيد!مگر آنكه از شما خواسته شده باشند كه پيشنهاد يا نصيحت تان چيست.گوش دادن به صحبت هاي طرف مقابل تان بيشتر از نصيحت كردنتان براي او مهم است، زيرا زماني كه شروع به نصيحت ميكنيد اكثر مكالمات به سمت خودتان و درباره شما تغيير جهت ميدهد. تنها زماني صحبت كنيد كه گفته مهمي براي گفتن داريد و تنها زماني آنرا اعلام كنيد كه احساس كنيد براي طرف مقابل مهم است.
2. آنها شنيدني ها را گلچين نميكنند : 
مطمئنا اين افراد را در زندگي داريد يا ديدي : زماني كه صحبت ميكنيد سكوت ميكنند و به صحبت هاي شما تا آخرين كلام گوش ميدهند… تا وقتي كه از آنها سوالي نپرسيد هنوز در حال گوش دادن هستند ! اما كاملا ساكت، بدون حركت و ثابت. احساس ميكنيد زماني كه شما در حال صحبت هستيد اين افراد در حال سفر روياهايشان هستند… حتي با اينكه حرفي نميزنند و گوش ميدهند اما انگار فقط اداي گوش دادن را در مي آورند. افراد كاريزماتيك به شدت با اين رفتار مخالفند. آنها عادت دارند حتي به بي اهميت ترين حرف هاي طرف مقابلشان گوش دهند. حتي اگر قرار است چندين ساعت به گفتگو بپردازند. افراد كاريزماتيك برايشان مهم نيست مرتبه اجتماعي، حساب بانكي و يا محل سكونت طرف مقابلشان كجاست، آنها به تمام صحبت هاي آنها گوش ميدهند و چنان غرق در صحبت ميشوند كه انگار واقعا ويژگي هاي مشترك زيادي باهم دارند.
3. آنها حواس پرتي ها را از خود دور ميكنند :
افراد كاريزماتيك به خوبي درك كرده اند كه : شما اگر حواستان به وسايل ارتباطي و سرگرمي هاي خودتان باشد، هرگز نميتوانيد حواستان را به ارتباط با طرف مقابلتان متمركز كنيد. زماني كه طرف مقابلتان با شما حرف ميزند يا شما با او در حال صحبت هستيد به تلفن همراهتان خيره نشويد, به مانيتور لپ تاپ تان خيره نشويد، به افراد كه در حال گذر هستند نگاه نكنيد… فقط و فقط با حواستان را متمركز كنيد به صحبت هاي طرف مقابلتان. حداكثر تمركز بر صحبت هاي طرف مقابلتان بهترين هديه اي است كه ميتوانيد به او بدهيد. در اين عصر از زندگي آنقدر وسايلي براي جذب تمركز حواس وجود دارد كه شما اگر غرق در صحبت هاي طرف مقابلتان شويد كار بزرگي براي او كرديد… از خود گذشتگي. شما اين هديه را به طرف مقابلتان بدهيد و خواهيد ديد چطور هميشه دوست خواهد داشت با شما هم صحبت شود يا فقط وقتش را با شما بگذراند.
4. آنها قبل از گرفتن ،ميدهند و معمولا هرگز هيچ چيز دريافت نميكنند :
اگر ميخواهيد ارتباطات موفق و بلند مدتي داشته باشيد؛ هميشه به فكر اين باشيد كه چطور ميتوانيد به ديگران كمك كنيد تا از آنها چيزي دريافت كنيد. بايد بيشتر به فكر اين باشيد كه چطور ميتوانيد ديگران را شاد كنيد تا اينكه از ديگران استفاده كند. شما زماني كه فكر گرفتن هستيد يا به قولي هميشه "دست بگير” داشته باشيد مردم بعد از دو سري معاشرت با شما به خوبي اين را خواهند فهميد و به زودي شاهد قطع روابط خواهيد بود.
5. آنها طوري رفتار نميكنند كه انگار مهمترين فرد هستند : 
تنها افراد كه از خودشيفتگي، خودپسندي و اعتماد به نفس كاذب شما خوششان مي آيد افراد خودشيفته، خودپسند و با اعتماد به نفس كاذب هستند. ديگران نه تنها خوششان نمي آيد بلكه گذر وقت با چنين افراد برايشان خسته كننده و همراه با ناراحتي است. و زماني كه اين افراد وارد جايي ميشوند ديگران احساس خوبي نسبت به آن فرد ندارند…
6. ... چون فهميده اند ديگران اهميت بيشتري دارند :
شما قبلا چيزهايي كه بايد ميدانستيد را ميدونيد. از طرزفكرتان اطلاع داريد, عقايد و اعتقاداتتان را ميدانيد، نگرشتان را نسبت به دنيا و مردم ميدانيد. تمام چيزهايي كه ميدونيد مربوط به شما ميشود و اصلا مهم نيستند چون براي شما هستند. شما نميتوانيد هيچ چيزي از خودتان ياد بگيريد. اما آيا ميدانيد ديگران چه چيزهايي ميدانند؟ چه تجربياتي دارند؟ چه ايدئولوژي دارند؟ چه نگرشي به دنيا و مردم دارند؟ عقايد و دانسته هاي طرف مقابلتان در هنگام گفتگو بايد بيشتر از دانسته هاي خودتان اهميت داشته باشد زيرا شما در حال يادگيري چيزهاي جديدي خواهيد بود… پس دفعه بعد هنگام گفتگو با دوستان يا افراد غريبه بيشتر در مورد عقايد, نقطه نظر, تجربه هايشان سوال بپرسيد تا بخواهيد عقايد, نقطه نظر و تجربيات خودتان با به طرف مقابل بگوييد.
7. آنها نورافكن را بر روي طرف مقابل مي اندازند : 
هيچكس در اين دنيا به اندازه كافي تحسين نشده. نه من، نه شما و نه فردي كه قرار است با او هم صحبت شويد. اما اين وظيفه (و عادت) شماست كه به عنوان يك فرد كاريزماتيك به ديگران بگوييد چه كارهايي را به نحو احسن انجام دادند، چه ويژگي هاي خوبي دارند و چرا مهم هستند. چي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نميدونيد براي چي مهم هستند؟ نميدونيد چه كارهايي را به نحو احسن انجام دادند؟ يا چه ويژگي هاي خوبي دارند؟ واقعا شرم آوره… اين وظيفه شماست جواب اين سوال ها را پيدا كنيد، مردم خودشان هم اكثر اوقات نميدانند چه ويژگي هاي خوبي دارند. شما اگر اين عادت را در خود نهادينه كنيد، نه تنها مردم شروع به تحسين ويژگي ها و كارهاي شما ميكنند بلكه رفتار شما را نيز تحسين ميكنند… با اين رفتار ميتوانيد كاري كنيد طرف مقابل احساس مهم بودن كند و بخواهد دستآورد هاي بيشتري داشته باشد (و هرگز شما را فراموش نكند)
8. آنها كلماتشان را از قبل آماده مي كنند : 
كلمات قدرت باور نكردني دارند. شما بايد به خوبي از اين قدرت استفاده كنيد زيرا مانند شمشير دو لبه است. افراد كاريزماتيك به نحو احسن مهارت استفاده از كلمات را فرا گرفته اند. براي مثال شما نبايد به قرار ملاقات برويد، شما ميخواهيد كه به سر قرار ملاقات برويد. شما نبايد يك ارائه خوب براي مشتري ها آماده كنيد، شما ميخواهيد بهترين ارائه براي تاثيرگذاري بر رويمشتري تان را آماده كنيد. شما نبايد يك كارمند استخدام كنيد، شما ميخواهيد بهترين فرد متقاضي شغل را وارد تيم كاري خود كنيد. شما بايد به عنوان يك فرد كاريزماتيك، جملاتتان و كلماتتان سرشار از انرژي، شادي و قدرت باشد. بهتره كلمات نااميد، خسته كننده و ناراحت را از فرهنگ لغات خود پاك كند.
9. آنها در مورد شكست ديگران صحبت نميكنند :
اگر به شنيدن در مورد شكست ديگران يا پشت سر شخص ديگري حرف زدن برايتان جذاب هست بايد بدانيد كه شايد جذاب باشد… اما لازم نيست. مشكل اينجاست، واقعا داستان شكست و ناكامي هاي ديگران موضوعي مهم نيست. افراد كاريزماتيك هرگز پاي صحبت هاي افرادي كه مدام در حال صحبت در مورد ديگرانند نمي نشينند. آنها ميدانند وقتشان ارزش دارد و بهتر است بر روي ايده هاي نو و راه حل مسائل آنرا استفاده كرد تا گفتگو در مورد شخص سومي كه ناكامي يا تجربه اي بد داشته است. 
نكته مهم ديگر : زماني كه فردي نزد شما از شخص ديگري بد ميگوييد بدون شك نزد شخص سومي نيز در مورد شما چنين صحبت هايي خواهد داشت. اين اصل را بدانيد و بدانيد كه ديگران هم ميدانند…
10. …اما شكست هاي خودشان را ميپذيرند:
معمولا هنگامي كه از مردم عادي سوال ميشود چرا شخصي را كاريزماتيك و تاثيرگذار مينامند جوابشان اين است : زيرا اشتباهاتشان را با جرات و نهايت اعتماد مي پذيرند… 
آنها فردي موفق به نظر ميرسند.

لغت كليدي : به نظر ميرسند.
بله، افرادي كه كاريزماتيك هستند از اشتباه كردن ترسي ندارند و ميدانند كه فرد كاملي نيستند و امكان دارد اشتباه كنند. آنها اشتباه شان را مي پذيرند و براي آن دليل و بهونه و … نمي آورند. شما نيز براي اينكه فردي كاريزماتيك باشيد نياز نيست حتما موفق يا پولدار باشيد.
براي اينكه فردي كاريزماتيك باشيد نياز نيست يك نابغه باشيد و هيچ خطايي در كارتان نباشد. براي اينكه فردي كاريزماتيك باشيد تنها كاري كه بايد بكنيد داشتن تواضع و قبول شكست هايتان است. اگر كاري را اشتباه انجام داديد آنرا اعلام كنيد و بپذيريد كه اشتباه كرديد. نياز نيست به كسي جواب پس دهيد اما بايد قبول كنيد كه اشتباه كرديد. 

نكته مهم : 

شما هرگز نبايد به اشتباهات ديگران بخنديد، اما بايد هميشه به اشتباهات خودتان بخنديد. زيرا مردم نيز به شما نخواهند خنديد، بلكه با شما خواهند خنديد.
حتما شما هم در زندگي چنين افرادي را مي شناسيد كه نوعي خاص بودن و اعتماد در وجودشان نهفته است. اين افراد كاريزماتيك هستند. اما متاسفانه ،كاريزمايي كه فرد به طور مادرزادي با خود همراه دارد در گذر زمان قدرت خودش را از دست ميدهد. اگر عادات صحيحي براي تقويت آن نداشته باشيم بدون شك در گذر زمان فراموش ميشود و قدرت پيشين را نخواهد داشت.

 

ويرايشگر زندگي را به دوستان خود معرفي كنيد:

آدرس  ما :

 

www.telegram.me/karafarin_iran

http://lifeeditor.blogfa.com


شش نكته طلايي براي اينكه حقوق بيشتري دريافت كنيد

۶ بازديد

شش نكته طلايي براي اينكه حقوق بيشتري دريافت كنيد

 

۱. از مافوق‌تان بخواهيد حقوق‌تان را زياد كند

 

 

بر اساس نتايج يك پژوهش، ۵۶ درصد كارمندان هيچ وقت از مافوق‌شان تقاضاي افزايش حقوق نمي‌كنند. در اين ميان، تعداد كارمندان زني كه اين تقاضا را مطرح مي‌كنند از تعداد كارمندان مرد كمتر است. در اين پژوهش مشخص شد دو سوم كارمنداني كه تقاضاي افزايش حقوق مي‌كنند با واكنش مثبت مواجه مي‌شوند. در اين مورد، ميزان موفقيت كارمندان مرد و زن در دريافت فيش حقوقي بالاتر برابر گزارش شد.

 

نمي‌توانيد انتظار داشته باشيد كه دست روي دست بگذاريد تا حقوق‌تان خود به خود زياد شود يا پاداش شامل حال‌تان شود. حتي اگر مافوق‌تان به سخت‌كوشي و كارآمدي شما اذعان داشته باشد، الزاماً به اين معني نيست كه خودش بدون اينكه از او بخواهيد حقوق‌تان را افزايش خواهد داد. اين خود شما هستيد كه بايد دست به كار شويد و خواسته‌تان را عنوان كنيد.

 

فرنوش ترابي، كارشناس امور مالي كه موفق شد در ۲۶ سالگي درآمدش را دو برابر كند، مي‌گويد هميشه قرار نيست چيزي كه استحقاقش را داريم مالِ ما شود، بلكه آن چيزي مالِ ماست كه براي داشتنش پاي گفتگو بنشينيم.

 

۲. خيلي زود تقاضاي افزايش حقوق نكنيد

 

 

بر اساس نتايج يك پژوهش، ۴۰ درصد كارمندان تصور مي‌كنند هر دو سال يكبار لازم است حقوق‌شان افزايش پيدا كند، حتي اگر طي اين دو سال مهارت‌هاي شغلي‌شان هيچ پيشرفتي نكرده باشد.

 

اين طرز فكر مي‌تواند به ضررتان تمام شود. سوفيا آموروسو يك ميليونر خود ساخته است كه توصيه مي‌كند قبل از تقاضاي افزايش حقوق، اول از همه توانايي‌هاي‌تان را به نمايش بگذاريد و به مافوق‌تان ثابت كنيد كه استحقاق افزايش حقوق را داريد. اگر تازه چهار ماه يا حتي هشت ماه است كه در شغل فعلي‌تان مشغول به كار شده‌ايد، زمان مناسبي براي درخواست افزايش حقوق نيست.

 

براي اين كه اينكه حقوق‌تان زياد شود حداقل يك سال بايد صبر كنيد. حتي بعد از يك سال، فقط در صورتي شايسته‌ي افزايش حقوق هستيد كه نشان دهيد توانايي‌ها و مهارت‌هايي كه در عرض اين مدت كسب كرده‌ايد فراتر از وظايف شغلي فعلي‌تان است. تنها زماني تقاضاي افزايش حقوق را مطرح كنيد كه اطمينان داريد مافوق‌تان نمي‌تواند از كارمند سخت‌كوش و قابلي مثل شما بگذرد، چرا كه فقط در اين صورت است كه همه‌ي تلاشش را خواهد كرد تا رضايت‌تان جلب شود.

 

۳. با چنته‌ي پر وارد شويد

 

 

مطرح كردن اين مسئله كه تمايل به افزايش حقوق داريد فقط نيمي از راه است. منطقي نيست كه دست خالي از مافوق‌تان تقاضاي حقوق بيشتر كنيد. آنچه اين تقاضاي شما را توجيه خواهد كرد، فقط و فقط دستاوردها، مهارت‌ها و تجارب كاري شماست كه اين حق را به شما مي‌دهد تا اين موضوع را پيش بكشيد. يادتان باشد قبل از اين كه درخواست‌تان را مطرح كنيد، ببينيد بقيه‌ي كارمنداني كه به لحاظ تجربه‌‌ي كاري هم‌رديف شما محسوب مي‌شوند، چقدر حقوق مي‌گيرند.

 

راميت سِتي، مشاور مالي و كارآفرين برتر آمريكايي، معتقد است وقتي حرف از افزايش حقوق مي‌شود، ۸۰ درصد كار بستگي به اين دارد كه يك كارمند قبل از عنوان كردن تقاضاي افزايش حقوق چقدر در رده‌ي شغلي خود موفق عمل كرده است.

 

۴. اهداف‌تان را روشن كنيد

 

 

اگر به دنبال افزايش حقوق هستيد، بايد اهداف‌تان را از پيش مشخص كنيد و بدانيد كه دقيقاً چه مبلغي را مي‌خواهيد پيشنهاد دهيد. همچنين بايد از پيش بدانيد پايين‌ترين مبلغي كه به آن راضي خواهيد شد چقدر است.

 

به گفته‌ي ايوانكا تِرامپ، صاحب برند ايوانكا ترامپ كالكشن، قانون طلايي يك مذاكره‌ي موفق اين است كه قبل از اقدام به مذاكره بدانيد دقيقاً چه خواسته‌هايي داريد، در حالي كه بسياري از مذاكره‌كنندگان به اين قانون طلايي هيچ اعتنايي نمي‌كنند. وي معتقد است اگر خودتان اهداف‌تان را مشخص نكنيد، يعني اينكه به طرف مقابل‌تان ميدان داده‌ايد تا بجاي شما اهداف‌تان را به دلخواه خودش طرح‌ريزي كند.

 

۵. نگذاريد مافوق‌تان فكر كند كه هرگز شغل‌تان را ترك نخواهيد كرد

 

 

لي اي ميلِر، كارشناس منابع انساني، توصيه مي‌كند هرگز طوري رفتار نكنيد كه مافوق‌تان تصور كند هرگز به فكر ترك شغل‌تان نخواهيد افتاد. به اعتقاد ميلر، اگر مافوق‌تان متوجه شود كه امكان ندارد به فكر ترك شغل‌تان بيفتيد، ممكن است به خودش بگويد پس چرا بايد حقوق كارمندي را كه در هر صورت بيخِ ريشِ من است زياد كنم. موضوع اين است كه بايد ببينيد بر اساس مهارت‌ها و تجارب كاري‌تان چقدر مي‌ارزيد. اگر مافوق‌تان نتوانست رضايت‌تان را جلب كند، آن وقت شايد تصميم بگيريد كه در جاي ديگري دنبال كار بگرديد.

 

۶. به مافوق‌تان درباره‌ي حقوق منصفانه حرفي نزنيد

 

 

وقتي با مافوق‌تان درباره‌ي افزايش حقوق صحبت مي‌كنيد، يادتان باشد از عبارت حقوق منصفانه و امثال آن استفاده نكنيد. اين قبيل عبارات ممكن است مافوق‌تان را در حالت تدافعي قرار دهد و به احتمال زياد از او بازخورد منفي دريافت خواهيد كرد. در عوض، همه‌ي تلاش‌تان را به كار ببنديد تا بيشترين حقوق ممكن عايدتان شود. ميلر معتقد است بيشترين حقوق ممكن فقط در دو حالت به شما پيشنهاد خواهد شد: حالت اول زماني است كه مافوق‌تان بفهمد در جاي ديگري حقوق بيشتري را به شما پيشنهاد داده اند و حالت دوم زماني است كه مافوق‌تان احتمال دهد ممكن است شغل‌تان را ترك كنيد و دنبال يك شغل پردرآمدتر بگرديد.

ويرايشگر زندگي را به دوستان خود معرفي كنيد:

آدرس  ما :

 

www.telegram.me/karafarin_iran

http://lifeeditor.blogfa.com

 


چطور به يك متفكر انتقادي تبديل شويم؟

۹ بازديد
تفكر انتقادي چيست؟

توانايي فكر كردن به صورت روشن و منطقي را تفكر انتقادي مي‌نامند. متفكر انتقادي شخصي است كه مي‌تواند ارتباط منطقيِ بين نظرات و عقايد را درك كند. تفكر انتقادي از زمان اولين فيلسوف‌هاي يوناني مثل افلاطون و سقراط موضوع بحث و تفكر بوده و تا به امروز هم چنين است.

در اصل، تفكر انتقادي مستلزم اين است كه از توانايي استدلال‌تان استفاده كنيد. به اين معني كه يك آموزنده‌ي فعال باشيد، نه كسي كه فقط منفعلانه اطلاعات دريافت مي‌كند.

به طور خلاصه كسي كه توانايي تفكر انتقادي داشته باشد مي‌تواند:

  • ناگفته‌ها را از ميان گفته‌ها كشف كند يا به قول معروف بين خطوط و سفيدي‌هاي كاغذ را بخواند.
  • اهميت و مرتبط بودن بحث‌ها و نظرات را تعيين كند.
  • استدلال‌ها را تشخيص دهد، بنا كند و ارزيابي كند.
  • تناقضات و اشتباهات در استدلال‌ها را تشخيص دهد.
  • مشكلات را به يك روش منظم و سيستماتيك مورد بررسي قرار دهد.
  • در مورد درست بودن فرضيات، باورها و ارزش‌هاي خودش تأمل كند.

تفكر انتقادي به اين معني است كه در مورد چيزهاي مختلف به شيوه‌هاي خاصي فكر كنيد تا بتوانيد در هر شرايطي به بهترين پاسخ ممكن برسيد. به بيان امروزي‌تر، اين تفكر نوعي فكر كردن در مورد هر چيزي است كه در ذهن داريد به طوري كه بتوانيد به بهترين نتيجه ممكن برسيد.

چطور تفكر انتقادي را به زندگي روزمره وارد كنيم؟

بيشتر ما آن حداكثر چيزي كه مي‌توانيم باشيم، نيستيم. در واقع، توانايي‌هاي زيادي داريم كه غيرفعال و توسعه نيافته هستند. ياد گرفتن تفكر هم مثل ياد گرفتن بسكتبال، باله يا پيانو زدن است، يعني بدون تعهد آگاهانه امكان‌پذير نيست. تا وقتي كه توقع داريم تفكر به صورت ناخودآگاه اتفاق بيفتد، معلوم است كه هيچ كاري هم براي بهبود آن انجام نمي‌دهيم.

ياد گرفتن تفكر فرآيند تدريجي است و تلاش زيادي نياز دارد. اينكه فقط واقعا بخواهيم، دليل نمي‌شود به يك متفكر عالي تبديل شويم. تغيير عادت‌هاي فكري ما يك پروژه‌ي بلندمدت است كه در طي سال‌ها اتفاق مي‌افتد، نه ماه‌ها يا هفته‌ها. در واقع ويژگي‌هاي لازم براي تبديل شدن به يك متفكر انتقادي، نيازمند يك دوره‌ي زماني طولاني هستند تا پديد آيند.

پس چطور مي‌توانيم به يك متفكر انتقادي تبديل شويم؟ چطور به خودمان و اگر معلم هستيم به دانش‌آموزان‌مان كمك كنيم تفكر انتقادي را تمرين كنند؟

اول از همه بايد بدانيم براي اين كه كار چندين مرحله وجود دارد:

مرحله اول: متفكر نسنجيده (يعني از مشكلات خاص تفكرمان بي‌اطلاع هستيم)

مرحله دوم: متفكر مطلع (يعني از مشكلات تفكرمان خبر داريم)

مرحله سوم: متفكر تازه‌كار (سعي مي‌كنيم بهتر شويم، اما تمرين منظم نداريم)

مرحله چهارم: متفكر در حال تمرين (يعني اهميت تمرين منظم را تشخيص مي‌دهيم)

مرحله پنجم: متفكر پيشرفته (به نسبت تمريني كه مي‌كنيم پيشرفته مي‌شويم)

مرحله ششم: متفكر برجسته (يعني تفكر ماهرانه و عميق براي ما به يك عادت تبديل شده است)

براي پيمودن اين مراحل بايد:

۱. بپذيريم كه مشكلاتي جدي در تفكر ما وجود دارد.

۲. تمرين منظم را شروع كنيم.

در اين مقاله با هم ۹ روش را مرور مي‌كنيم كه مي‌تواند به هر فرد باانگيزه‌اي كمك كند به يك متفكر تبديل شود. ولي يادتان باشد اين روش‌ها خاصيت جادويي ندارند و همه‌ي آن‌ها مستلزم تمرين هستند و با اين‌كه هيچ‌كدام از آن‌ها ضروري نيستند، اما هركدام يك راه واقعي هستند تا تفكرمان را به طور منظم بهبود دهيم. هرچند احتمالاً نمي‌توانيد همه‌ي آن‌ها را با هم انجام دهيد، توصيه مي‌كنيم وقت بگذاريد و همه‌ي آن‌ها را امتحان كنيد.

استراتژي اول: از وقت‌هاي تلف‌شده استفاده كنيد

همه آدم‌ها وقت تلف مي‌كنند، به اين معني كه نمي‌توانند از تمام وقتشان به صورت پربار يا حتي با لذت استفاده كنند. گاهي اوقات از اين شاخه به آن شاخه مي‌پريم، بدون اينكه از هيچ يك از كارهايي كه مي‌كنيم لذت ببريم. گاهي از چيزهايي كه خارج از كنترل ما هستند عصباني مي‌شويم. گاهي نمي‌توانيم درست برنامه‌ريزي كنيم كه باعث مي‌شود نتايج ناخوشايندي بگيريم كه به راحتي قابل اجتناب بوده‌اند (به عنوان مثال زمان زيادي را در ترافيك گير مي‌كنيم، در حالي كه اگر نيم‌ ساعت زودتر راه مي‌افتاديم به ترافيك نمي‌خورديم). گاهي بي‌خود و بي‌جهت نگرانيم. گاهي وقتمان را با حسرت براي گذشته‌ها تلف مي‌كنيم و گاهي همين‌طوري فقط به هوا خيره مي‌شويم و در خودمان سِير مي‌كنيم.

موضوع اين است كه ما با اين كارها وقتمان را تلف كرده‌ايم، اما اگر در اين مورد فكر كرده بوديم و گزينه‌هاي ممكن را بررسي مي‌كرديم، هيچ‌وقت به طور عمدي اينطوري وقت نمي‌گذرانديم. پس چرا وقتي را كه معمولاً تلف مي‌شود صرف تمرين براي تفكر انتقادي نكنيم؟ مثلاً به جاي اينكه عصرها جلوي تلويزيون بنشينيم و از اين كانال به آن كانال برويم، بلكه برنامه‌اي پيدا كنيم كه ارزش ديدن داشته باشد، همين وقت يا حداقل قسمتي از آن را صرف اين كنيم كه به روزمان فكر كنيم و نقاط ضعف و قوتمان را ارزيابي كنيم. شايد بد نباشد اين سؤالات را از خودمان بپرسيم:

بدترين فكر امروزم براي چه بود؟ بهترينش براي چه بود؟ امروز واقعاً در مورد چه چيزهايي فكر كردم؟ به نتيجه‌اي هم رسيدم؟ اجازه دادم تفكرات منفيِ بي‌فايده خسته‌ام كنند؟ اگر بتوانم امروز را تكرار كنم، چه چيزهايي را تغيير مي‌دهم؟ چرا؟ آيا امروز كاري در جهت اهداف بلندمدتم انجام دادم؟ آيا مطابق ارزش‌هايي كه براي خودم دارم عمل كردم؟ اگر تمام روزهاي ۱۰ سال آينده را به همين شكل بگذرانم، چيز ارزشمندي به دست خواهم آورد؟

بهتر است روي هر سؤال كمي وقت بگذاريد. همچنين بد نيست كه مشاهدات روزتان را ثبت كنيد تا مجبور شويد تمام جزئيات به خاطر بياوريد. اينگونه با گذشت زمان، متوجه الگوي فكريتان مي‌شويد.

استراتژي دوم: هر روز يك مشكل

در ابتداي هر روز (مثلاً وقتي در حال رفتن به محل‌ كار يا دانشگاه هستيد) يك مشكل انتخاب كنيد كه هر وقت كمي فرصت داشتيد روي آن كار كنيد. منطق مشكل را با شناسايي اجزاي آن كشف كنيد. به عبارت ديگر، به طور سيستماتيك به سؤال فكر كنيد: مشكل دقيقاً كجاست؟ چطور مي‌توانم آن را در قالب يك سؤال مطرح كنم؟ چطور به اهداف، مقاصد و نيازهاي من ربط پيدا مي‌كند؟ مي‌توانيد از دستورالعملي مانند نمونه‌ي زير استفاده كنيد:

۱. اگر امكان دارد مشكلات را يكي‌ يكي انتخاب كنيد. تا جايي كه مي‌توانيد مسأله را دقيق و واضح بيان كنيد.

۲. مشكل را بررسي كنيد تا «نوع» مشكلي كه با آن سروكار داريد مشخص شود. مثلا بايد بفهميد، براي حل آن به چه چيزهايي نياز داريد. سعي كنيد اول مشكلاتي را انتخاب كنيد كه مي‌توانيد كنترل بيشتري روي آن داشته باشيد. مشكلاتي كه اصلا كنترلي روي آن‌ها نداريد، كنار بگذاريد. تلاش‌تان را روي آن‌هايي بگذاريد كه مي‌توانيد به طور بالقوه حل كنيد.

۳. ببينيد به چه اطلاعاتي نياز داريد و به طور فعال به دنبال آن اطلاعات باشيد.

۴. اطلاعاتي را كه جمع كرده‌ايد با دقت تحليل و تفسير كنيد، ببينيد چه نتايج منطقي‌اي مي‌توانيد بگيريد.

۵. ببينيد براي وارد عمل شدن چه گزينه‌هايي داريد. در كوتاه‌مدت چه كارهايي مي‌توانيد بكنيد؟ در بلندمدت چطور؟ باز هم مشكلاتي كه در كنترلتان هستند را از مشكلات خارج از كنترل را جدا كنيد. محدويت‌هايي را كه در زمينه‌ي هزينه، زمان و قدرت داريد، شناسايي كنيد.

۶. گزينه‌هايتان را ارزيابي كنيد. اين كار را با در نظر گرفتن مزايا و معايبي آنها براي موقعيتتان، انجام دهيد.

۷. يكي از رويكردهاي استراتژيك را انتخاب و همان را دنبال كنيد.

۸. وقتي كه وارد عمل شديد، پيامدهاي آن را تحت نظر بگيريد. هميشه گوش به زنگ باشيد تا در صورت لزوم استراتژيتان را اصلاح كنيد. آماده باشيد كه با كسب اطلاعات بيشتر، استراتژي، تحليل يا تعريف مشكل، يا حتي هر سه‌ي آن‌ها را عوض كنيد.

استراتژي سوم: استانداردهاي فكري را به عادت تبديل كنيد

هر هفته در يكي از دانش‌ها در زمينه استانداردهاي فكري مهارت كسب كنيد (نظم و ترتيب، صراحت، دقت، پيداكردن ارتباط، عمق، وسعت، منطق، اهميت). يك هفته روي نظم و ترتيب تمركز كنيد، هفته‌ي بعد روي صراحت و به همين ترتيب پيش برويد. به عنوان مثال يك هفته‌اي كه روي صراحت تمركز كرده‌ايد، سعي كنيد دقت كنيد چه وقت‌هايي در ارتباط برقرار كردن با ديگران صريح نبوده‌ايد. دقت كنيد كه بقيه چه وقت‌هايي در حرف زدن صراحت ندارند.

وقتي در حال خواندن مطلبي هستيد، دقت كنيد آيا چيزي كه مي‌خوانيد برايتان واضح هست يا نه. وقتي در حال بيان يا نوشتن نظراتتان هستيد (به هر دليلي كه باشد)، از خودتان بپرسيد چقدر در بيان چيزي كه سعي دارم بگويم صريح هستم. براي انجام اين كار، روي چهار تكنيك براي صراحت تمركز كنيد: ۱. چيزي را كه مي‌خواهيد بگوييد، صريح و با دقت بيان كنيد (روي انتخاب كلمات دقت زيادي داشته باشيد). ۲. منظورتان را به شيوه‌هاي ديگر هم بيان كنيد.۳. با استفاده از تجربياتي كه از موضوع داشته‌ايد، مثال بزنيد و ۴. براي روشن كردن منظورتان، از مقايسه، تشبيه، عكس يا نمودار استفاده كنيد.

استراتژي چهارم: يك دفترچه‌ي يادداشت فكري داشته باشيد

هر هفته، به ميزان مشخصي بنويسيد. از قالب زير استفاده كنيد و هر مرحله را جدا نگه داريد:

۱. موقعيت. موقعيتي را توصيف كنيد كه براي شما از نظر احساسي اهميت دارد يا داشته است. هر بار روي يك موقعيت تمركز كنيد.

۲. عكس‌العمل شما. توصيف كنيد كه شما در آن موقعيت چه كرديد. با جزئيات و دقيق بنويسيد.

۳. تحليل. بعد با استفاده از چيزي كه نوشته‌ايد، تحليل كنيد كه دقيقاً در آن موقعيت چه اتفاقي افتاده است. يك بررسي عميق انجام بدهيد.

۴. ارزيابي كنيد. نتايج تحليل‌تان را ارزيابي كنيد. در مورد خودتان چه فهميديد؟ اگر دوباره در همان موقعيت قرار بگيريد، چه مي‌كنيد؟

استراتژي پنجم: شخصيت‌تان را بازسازي كنيد

يك روش فكري انتخاب كنيد — پشتكار، استقلال، همدلي، شجاعت و تواضع فكري – به مدت يك ماه تلاش كنيد كه چطور مي‌توانيد آن ويژگي‌ را در خودتان تقويت كنيد. به عنوان مثال، روي تواضع فكري تمركز كنيد، براي شروع دقت كنيد چه وقت‌هايي اعتراف مي‌كنيد اشتباه كرده‌ايد و چه وقت‌هايي، حتي با وجود مدارك كاملاً واضح، به اشتباه خود اعتراف نمي‌كنيد. دقت كنيد چه وقت‌هايي اگر كسي اشكالات كار يا تفكر شما را بگويد، حالت تدافعي به خود مي‌گيريد. دقت كنيد چه وقت‌هايي غرور فكري‌تان مانع يادگيري شما مي‌شود. مثلا چه مواقعي به خودتان مي‌گوييد: «من هرچي لازم بوده در اين مورد ياد گرفتم»، يا «منم به اندازه‌ي اون مي‌دونم، فكر كرده كيه كه نظرشو به من تحميل مي‌كنه؟». وقتي كه ندانسته‌هايتان را بپذيريد، مي‌توانيد با آن‌ها مواجه شويد.

استراتژي ششم: با خودپسندي‌تان مواجه شويد

تفكر خودپسندانه در طبيعت انسان وجود دارد، اينكه با يك تعصب ناخودآگاه نسبت به خودش فكر كند. با جواب دادن به اين سوالات در زندگي روزمره، مي‌توانيد تفكر خودپسندانه‌تان را كشف كنيد: تحت چه شرايطي با تعصب نسبت به خودم فكر كردم؟ آيا به خاطر چيزهاي كوچك آزرده شدم؟ براي به كرسي نشاندن حرفم، كاري غيرمنطقي انجام دادم؟ آيا سعي كردم خواسته‌ام را به ديگران تحميل كنم؟ وقتي نسبت به چيزي اطمينان كامل داشتم، در بيان نظراتم ناموفق بوده‌ام كه بعد به خاطر اين موضوع عصباني شوم؟ وقتي كه تفكر خودپسندانه را در عمل تشخيص داديد، بعد مي‌توانيد سعي كنيد آن را با تفكري منطقي جايگزين كنيد. براي اين كار اين سؤالات را از خودتان بپرسيد: يك آدم منطقي در اين شرايط چه احساسي خواهد داشت؟ آدم منطقي چه عكس‌العملي خواهد داشت؟ در مقايسه با من چه تفاوت‌هايي دارد؟ (اگر هميشه اين نتيجه را مي‌گيريد كه يك آدم منطقي هم دقيقاً مثل شما عمل مي‌كند، احتمالاً خودتان را گول مي‌زنيد.)

استراتژي هفتم: ديدتان را عوض كنيد

ما در دنيايي زندگي مي‌كنيم كه هم شخصي و هم اجتماعي است و هر موقعيتي «تعريف‌شده» و معنادار است. اين‌كه يك موقعيت چطور تعريف مي‌شود فقط به احساس ما بستگي ندارد، بلكه به عملكرد ما در آن و پيامدهايي كه برايمان دارد هم وابسته است. هرچند در واقع هر موقعيتي به روش‌هاي مختلف قابل تعبير است و اين موضوع فرصت‌هاي بزرگي به همراه دارد. در اصل، اينكه چقدر از زندگي راضي باشيم و احساس خوشحالي كنيم به خودمان بستگي دارد. يعني خيلي از تعريف‌هاي منفي‌اي كه از موقعيت‌هاي زندگي داريم، قابل تبديل به تعاريف مثبت هستند. مي‌توانيم خوشحال باشيم، در غير اين صورت غمگين خواهيم بود.

در اين استراتژي، عوض كردن ديدمان را تمرين مي‌كنيم. اينكه چيزهاي منفي را به مثبت تبديل كنيم، بن‌بست‌ها را به نقطه‌ي شروع تبديل كنيم، اشتباهات را به فرصت‌هايي براي يادگيري تبديل كنيم. براي انجام اين تمرين بايد چند دستورالعمل براي خودمان درست كنيم. مثلا مي‌توانيم يك ليست از ۵ تا ۱۰ چيز منفي كه در مورد آن‌ها احساس نااميدي، عصبانيت، ناراحتي يا نگراني مي‌كنيم، تهيه كنيم. بعد مي‌توانيم براي هر كدام تعريفي داشته باشيم كه ريشه‌ي احساس منفي ما در آن قرار دارد. بعد يك تعريف قابل‌قبول جايگزين براي هركدام انتخاب مي‌كنيم. بعد براي عكس‌العمل‌ها و احساسات جديدمان هم برنامه‌ريزي مي‌كنيم. به عنوان مثال، اگر مي‌خواهيد نگران همه‌ي مشكلات باشيد، چه آنهايي كه مي‌توانيد در موردشان كاري بكنيد و چه آن‌هايي كه نمي‌توانيد، قادر خواهيد بود با اين روش تفكرتان را عوض كنيد: «هر مشكلي كه داري، يا راه‌حلي دارد يا ندارد، اگر دارد آنقدر بگرد تا پيدا شود. اگر ندارد، برايش غصه نخور».

استراتژي هشتم: احساسات‌تان را دريابيد

هروقت كه احساسي منفي داريد، از خودتان بپرسيد: دقيقاً كدام فكر است كه باعث اين احساس شده است؟ به عنوان مثال اگر عصباني هستيد از خودتان بپرسيد، كدام فكر است كه مرا عصباني مي‌كند؟ از چه جنبه‌هاي ديگري مي‌توانم به اين موضوع فكر كنم؟ مثلاً آيا مي‌توانيد طوري به قضيه نگاه كنيد كه خنده‌تان بگيرد؟ اگر مي‌توانيد، روي آن فكر تمركز كنيد و خواهيد ديد احساساتتان در نهايت براي هماهنگي با اين فكر تغيير خواهند كرد.

استراتژي نهم: تأثير گروه بر روي زندگي‌تان را تحليل كنيد

رفتارهايتان را در گروه‌هايي كه عضوشان هستيد با دقت تحليل كنيد، كدام‌ها تقويت مي‌شود و كدام‌ها تقويت نمي‌شود؟ براي يك گروه خاص، كدام عقايد ضروري هستند؟ چه كارهايي ممنوع هستند؟ براي عضويت در هر گروهي مقداري انطباق لازم است. خيلي از مردم بيش از چيزي كه فكر مي‌كنند، تحت تأثير عقايد و رفتارهاي ديگران هستند. تمام فشارهايي را كه از سوي محيط به شما وارد مي‌شود، كشف كنيد و ببينيد آيا بايد اين فشارها را بپذيريد يا نه.

در نهايت يادتان باشد كه اين استراتژي‌ها به زندگي روزمره‌ي شما وابسته هستند. شماييد كه آن‌ها را با تجربه‌هاي واقعي خودتان گسترش مي‌دهد. با چيزهايي شروع كنيد كه به نظرتان مفيدتر هستند. مثلا به نظر شما «عوض كردن ديد» ضروري به نظر مي‌رسد. پس با همين شروع كنيد و خودتان متوجه مي‌شويد در هر زمان كدام استراتژي بيشترين تأثير را دارد.

ويرايشگر زندگي را به دوستان خود معرفي كنيد:

آدرس  ما :

 

www.telegram.me/karafarin_iran

http://lifeeditor.blogfa.com


۱۰ مهارت ضروري براي موفقيت در هر كاري

۹ بازديد

۱۰ مهارت ضروري براي موفقيت در هر كاري

 

در ادامه، فهرستي از مهارت‌هاي عمومي ارائه شده است كه به هر كسي كمك مي‌كند تا عملا در هر حوزه‌اي، از اداره‌ي يك شركت گرفته تا مديريت آموزشگاه باغباني و گل‌آرايي موفق باشد و پيشرفت كند. البته مهارت‌هايي هم وجود دارند كه مختص حوزه‌ي كاري خودشان هستند، اما هدف ما معرفي مهارت‌هايي است كه براي همه‌ي رشته‌ها و حوزه‌ها كاربرد داشته باشند و هر كسي در هر جايگاهي مي‌تواند آنها را بياموزد.

۱. سخنراني

داشتن فن بيان و جلوي حضار (چه يك نفر چه هزاران نفر) متقاعدكننده و محكم سخنراني كردن، يكي از مهم‌ترين مهارت‌هايي است كه افراد مي‌توانند در آن تسلّط پيدا كنند. افرادي سخنرانان خوبي مي‌شوند كه خونسرد هستند، اعتمادبه‌نفس دارند و براي مخاطبان جذاب هستند. بيانِ نافذ و گيرا به معني اين است كه شما مي‌توانيد هر مطلبي، از محصولات گرفته تا ايده‌ها، ايده‌ئولوژي‌ها و ديدگاه‌ها را بفروشيد و عرضه كنيد. سخنران خوب بودن، مهارتي است كه بخت شما را براي ترقيِ شغلي، جذب مشتريان مهم‌تر و تأمين ماليِ كسب‌و‌كارتان بيش‌تر خواهد كرد.

۲. نگارش

اغلب، همان مزاياي بيانِ خوب را مي‌توان در توانايي نگارش مؤثر نيز ديد. نويسندگان با استعداد، در معرفي و فروش محصولات، ايده‌ها و حتي خودشان موفق‌تر از نويسنده‌هاي بد هستند. تنها با تسلّط بر دستور زبان، نمي‌توان نويسنده‌ي خوبي شد، بلكه سازماندهي ايده‌ها و تبديل آنها به جملات منسجم و تأثيرگذار نيز از مهم‌ترين شاخصه‌هاي نگارش حرفه‌اي است. در تمام مبادلات روزمره، از دعوي‌هاي قضائي و دستورجلسات گرفته تا هزاران نوع نوشتار ديگر، با حجم عظيمي از متون، مواجه هستيم، معلوم است كه تمام اين متن‏‌ها نيازمند نويسنده هستند. به همين خاطر، افرادي كه قلم خوبي در نگارش پيدا مي‌كنند، مي‌توانند انتظار داشته باشند كه درهاي همه‌ي فرصت‌ها را در هر حوزه‌اي به روي خود گشوده ببينند.

۳. خود-مديريتي

اگر موفقيّت به اقدام مؤثر متكي است، اقدام مؤثر نيز به تواناييِ تمركز حواس بر موضوع موردنظر، در زمانِ لازم وابسته است. پس، به منظور حركت در مسير ترقّي لازم است كه عادت‌هاي مفيد و مؤثّر داشته باشيد و در مهارت‌هايي مانند سازماندهي و نظم نيز سرآمد باشيد، كه مجموعه‌ي اينها را خود-مديريتي يا خود-كنترلي مي‌نامند.

۴. ايجاد ارتباط با ديگران

ايجاد ارتباط نه تنها در كاريابي يا جذب مشتريان مفيد است، بلكه در دوره‌اي كه ايده‌ها و ابتكارات هستند حكومت مي‌كنند، ايجاد ارتباط با ديگران كانالي را ايجاد مي‌كند تا ايده‌ها ردو‌بدل شوند و ايده‌هاي نو، خلق شوند. شبكه‌ي بزرگي كه كاملا توسعه يافته باشد، تنها فرد را به تعدادي از مخاطبان جديد ارتباط نمي‌دهد، بلكه فرد را با مجموعه‌اي از روابط، پيوند مي‌دهد كه خيلي بيش‌تر از تك‌تكِ افراد گروه ارزش دارند. اين روابط و تعاملاتي كه همراه خود دارند، به نوآوري و خلاقيت كمك مي‌كنند و تحقّق ايده‌هاي نو را تسهيل مي‌كند.

۵. تفكر انتقادي

ما روزانه، در مقايسه با اجدادمان در معرض صدها (اگر نگوييم هزاران) برابر اطلاعات بيش‌تري قرار داريم. بنابراين، داشتن توانايي ارزيابي اين اطلاعات و جداسازي اطلاعات ارزشمند از بي‌ارزش‌ها و همچنين تحليل، ارتباط‌يابي، درك معناي آنها و ارتباط دادن آنها با موضوعات ديگر، اهميتي حياتي دارد. هرچند كه متأسفانه قدر و منزلت اين توانايي به‌خوبي درك نشده است. امروزه تفكّر انتقادي، مهارتي است كه شما را به سرعت، از توده‌ي مردم متمايز مي‌كند.

۶. تصميم‌گيري

تصميم‌گيري مؤثّر، پلي است كه تحليل را به كنش متصل مي‌سازد.به اين معني كه بر اساس اطلاعات موجود بدانيم چه كاري بهتر جواب مي‌دهد. درحالي‌كه نداشتنِ توانايي انتقادي مي‌تواند خطرناك باشد، تحليل بيش از حد يا انتظار براي كسب اطلاعات بيش‏‌تر، قبل از هر تصميم‌گيري نيز مي‌تواند به همين شكل آسيب‌زا باشد. توانايي شناخت زمان مناسب براي وارد عمل شدن و واكنش سريع و مؤثّر، همان موردي است كه افراد اهل عمل را از خيال‌پردازان متمايز مي‌سازد.

۷. رياضيات

اصلا لازم نيست انتگرال چندجمله‌اي‌ها را بگيريد تا فردي موفّق، محسوب شويد. امّا به هر حال، محاسبه‌ي سريع و ذهنيِ اعداد و ارقام، تواناييِ انجام برآوردهاي نسبتا دقيق و درك مفاهيمي مانند بهره‌ي مركب يا آمار پايه، مي‌تواند شما را در جايگاه به‌مراتب بالاتري از ديگران قرار دهد. همه‌ي اين مهارت‌ها به شما كمك مي‌كند تا داده‌ها را بهتر و سريع‌تر تحليل كنيد و تصميم‌هاي بهتري را بر مبناي آنها بگيريد.

۸. تحقيق و پژوهش

قرار نيست همه‌ي افراد در موردِ همه‌چيز حالا حتّي به اندازه‌ي سر انگشتي، اطلاعات داشته باشند. حتّي در حوزه‌ي فعّاليت خودتان، احتمال اين‌كه نادانسته‌هاي‌تان از دانسته‌هاي‌تان بيش‌تر باشد، خيلي زياد است. حتما نبايد از هر موضوعي، سَردربياوريد، اما بايد قادر باشيد به اطلاعاتي كه بايد بدانيد به‌سرعت و به‌راحتي دست پيدا كنيد. اين مهارت را با يادگيري استفاده‌ي بهينه و مؤثّر از اينترنت، كتابخانه و يادگيري مطالعه‌ي مولد و مؤثّر مي‌توان كسب كرد. علاوه بر اين، بايد ياد بگيريد از افرادي كه مي‌شناسيد و با آنها ارتباط داريد، در تحقيق و پژوهش نيز بهره بگيريد و در مواقع نياز، نزد كارشناس مربوطه برويد.

۹. استراحت و تمدد اعصاب

استرس نه تنها قاتل جان شماست، بلكه بر تصميم‌گيري، تفكّر، معاشرت و روابط اجتماعي‌تان نيز تأثير منفي مي‌گذارد. به همين‌خاطر، كمبود استراحت و آرامش موجب خواهد شد كه سه مهارت كليدي اين فهرست ما و البته بسياري از ديگر مهارت‌ها را هم از دست بدهيد. تازه نبايد از ياد برد كه كار مداوم تا آستانه‌ي مرگ، تنها براي گذران زندگي و نداشتن وقت براي لذّت بردن از ثمره‌ي كار و تلاشِ خود، به معناي واقعي موفقيّت نيست. اين نوع رفتار را تنها مي‌توان عقده‌ و وسواس فكري محض دانست. اين‌كه بتوانيم با خرد شخصي به كارآمدترين روش از پسِ شديدترين بحران‌ها بربياييم، احتمالا مهم‌ترين مهارت فهرست ماست.

۱۰. حسابداري مقدماتي

يكي از واقعيّت‌هاي ساده‌ي جوامع امروزي اين است كه پول براي ما امري ضروري است. حتّي ساده‌ترين لذت‌ها و تفريحات زندگي، مانند در آغوش گرفتن فرزندتان در نهايت به پول نياز دارد. در غير اين‌صورت چندان در زندگي دوام نمي‌آوريد كه بتوانيد فرزندتان را در آغوش بگيريد! آگاهي از چگونگيِ پيگيري و ثبت هزينه‌ها و درآمدهاي‌تان براي زندگي (پيشرفت كه جاي خود دارد!) اهميّت بسزايي دارد. اما علاوه بر اين موضوع، اصول حسابداري در كارهاي بسيار وسيع‌تري نيز مفيد و سودمند هستند. به عنوان مثال، حسابِ زماني كه صَرف پروژه‌اي مي‌كنيد يا محاسبه ارزش عمل خاصي با توجه به هزينه‌هاي زمان، پول و انرژيِ موردنيازِ آن، از جمله مواردي است كه اهميّت حسابداري را در زندگي روزمره نشان مي‌دهد. واقعا عجيب است كه در مدارس به كودكان، اصول ابتدايي حسابداري را ياد نمي‌دهند!

حتما مهارت‌هاي ديگري نيز وجود دارند كه مسير رسيدن به موفقيّت را در زندگي هموار مي‌كنند. شما در اين مورد چه فكر مي‌كنيد و كدام مهارت‌ها را براي موفقيّت در زندگي ضروري مي‌دانيد؟

ويرايشگر زندگي را به دوستان خود معرفي كنيد:

آدرس  ما :

 

www.telegram.me/karafarin_iran

http://lifeeditor.blogfa.com


چطور نشان دهيم شايسته‌ ترفيع گرفتن هستيم؟

۷ بازديد

 

«آنقدر خوب باشيد كه نتوانند شما را ناديده بگيرند.»

– استيو مارتين

آنتوني گرين‌والد (Anthony Greenwald) از دانشگاه واشنگتن بيش از هر كس ديگري، درباره‌ي سوگيري‌ها مطالعه كرده است و نتايج تحقيقات او مي‌تواند براي ترفيع گرفتنِ شما راهگشا باشد. مطالعات اخير او نشان مي‌دهد، سوگيري‌هاي ناخودآگاهِ محل كار، عموما تغيير نمي‌كنند و رؤسا آگاهانه يا ناآگاهانه از اين جهت‌گيري‌ها پيروي مي‌كنند.

«انسان‌ها، ادعا مي‌كنند با تمرين مي‌توانند سوگيري‌ها را كنار بزنند، البته براي اين ادعا مدركي ندارند.»

– گرين‌والد

زماني كه مي‌خواهيد ترفيع بگيريد، بايد خود را به گونه‌اي ارائه كنيد كه با سوگيري‌ رؤسا درباره‌ي اينكه چه عواملي فرد را مناسب ترفيع مي‌كند، تناسب داشته باشد. حالا كه شما تلاش خود را در كارتان انجام مي‌دهيد، چرا نبايد اين تلاش را طوري برنامه‌ريزي كنيد كه بختِ ترفيع گرفتن به موقعيتي كه خواهانش هستيد را بالا ببرد؟

شايد، چنين كاري نوعي دستكاري كردن موقعيت به‌ نظر برسد، اما چندين راه مستقيم براي عرضه‌ي كارتان در ويترين وجود دارد كه بدون اينكه متظاهر و فريبكار به نظر برسيد، ثابت كنيد شايسته‌ي ترفيع گرفتن هستيد.

۱. مرزهاي معمول را پشت سر بگذاريد

هر فردي (البته تقريبا هر فردي) مي‌تواند كاري كه از او خواسته شده را انجام دهد. اما براي ترفيع گرفتن، بايد از اين مرحله فراتر برويد. برعهده گرفتن مسئوليتي، بدون اينكه از شما درخواست كرده باشند نه تنها راهي عالي براي نشان دادن اخلاق كاري، انرژي و مهارت شما است، بلكه به رئيس شما نشان مي‌دهد كه آماده (و توانا) هستيد تا حيطه‌ي عمل‌تان را گسترش هستيد. زماني كه مسئوليتي بيش از اندازه‌ي معمول را بر عهده مي‌گيريد، راهي براي رئيس‌تان باقي نمي‌گذاريد جز اينكه فكر كند شما لايق نقشي بزرگ‌تر هستيد. اين امر، شامل قبول خطر براي ارائه‌ي پيشنهادهايي نوآورانه نيز هست.

۲. بيش از حد غيرقابل تعويض نباشيد

بسياري از افراد در اين مورد ضعف دارند. شكي نيست، ارائه‌ي بهترين عملكردتان، فارغ از پُستي كه در آن مشغول هستيد، هميشه بهترين ايده است. اما نكته‌ي كليدي اين است كه نبايد در پست فعلي كه قصد جابجايي از آن را داريد به عنوان تنها فردي به نظر برسيد كه مي‌تواند وظايف لازم را به انجام برساند. اگر اينطور باشد رئيس شما به اين نتيجه مي‌رسد كه ترفيع شما به دردسرِ پيدا كردن كسي كه بتواند جاي شما را در جايگاه فعلي‌تان بگيرد نمي‌ارزد. پرورش ديگران بهترين راه براي برقراري تعادل بين ارائه‌ي بهترين عملكرد در پست فعلي و همزمان اثبات اين است كه براي پُستي با مسئوليت بيشتر آمادگي داريد. ممكن است احتكار دانش وسوسه‌كننده باشد، اما اين كار را نكنيد. به جاي آن مطمئن شويد ديگراني وجود دارند كه مي‌دانند چگونه جنبه‌هاي كليدي كار شما را انجام دهند. به علاوه، آموزش، مهارتي اساسي در رهبري است. بنابراين با ارائه‌ي آموزش به ديگران، علاوه بر كاستن از نگراني‌هاي رئيس‌تان درباره‌ي يافتن جايگزيني براي شما، نشان مي‌دهيد كه قادر به پذيرش مسئوليت‌هايي هستيد كه لازمه‌ي بر عهده گرفتن مقام‌هاي بالاتر است.

۳. هوش هيجاني (EQ) خود را اثبات كنيد

شما ممكن است به عنوان يك نابغه‌ي دمدمي مزاج در پُست‌هاي اوليه، كامياب شويد. اما بدون هوش هيجاني هرگز از اين مرحله فراتر نخواهيد رفت. اگر از آن دسته آدم‌هايي هستيد كه وقتي اوضاع بر وفق مرادتان نيست، كج‌خلق مي‌شويد، وقتي آدم‌ها در نقطه‌ي مقابل‌تان قرار مي‌گيرند، اعصاب‌تان به هم مي‌ريزد، از اتاق بيرون مي‌زنيد و فرياد مي‌كشيد يا اينكه در هنگام بروز تعارض‌ها سكوت اختيار مي‌كنيد، به رئيس خود پيام مي‌دهيد كه ترفيع نمي‌خواهيد. هيچ رئيسي نمي‌خواهد به عنوان مديري شناخته شود كه آدم كم‌طاقتي را ترفيع مقام داده است. به محض ترفيع، رفتارتان به عنوان بازتابي از قضاوتِ فردي كه به شما ترفيع داده است، در نظر گرفته مي‌شود. به رئيس خود نشان دهيد، آنقدر خودآگاهي داريد كه ضعف‌هاي‌تان را بشناسيد و براي تقويت آنها كاري بكنيد. اين كار اثبات خواهد كرد كه شما لايق ترفيع هستيد. كنترل هيجان و به دست گرفتن عواطف، نتيجه‌ي تلاشي سخت است و مهارتي نيست كه موروثي باشد.

۴. حتما با زبان شركت‌تان حرف بزنيد

رؤسا بيش از هر چيزي براي ماموريت شركت ارزش قائل‌ هستند. آنها عاشق اين هستند كه كاركنان‌شان آنچه در طول زمان براي شركت مفيد است را ببينند و با زباني كه براي آنها قابل درك باشد به مديرشان بگويند‍. هر چه در يك شركت به مدارج بالاتري مي‌رسيد، زباني كه انتخاب مي‌كنيد، اهميت بيشتري پيدا مي‌كند. ديگر، متخصص بودن در كاري كه انجام مي‌دهيد، كافي نيست، بلكه بايد نشان دهيد، مي‌دانيد كاري كه انجام مي‌دهيد چگونه به شركت كمك مي‌كند. اين به معناي يادگيري زبانِ تيم رهبري و رئيس‌تان است. مثلا شاخص كليدي عملكرد (Key performance indicator)، درآمد پيش از كسر بهره، ماليات و استهلاك مالي (EBITA)، حاشيه‌ي سود (profit margin)، سهم بازار (market share)، نرخ شكست (failure rate) يا هر واژه‌اي كه مرتبط با كار شركت شماست. بايد، بدانيد كه آن واژه به چه معنا است و چرا مهم است، تا بتوانيد وقتي با مدير رده‌ي بالاتر صحبت مي‌كنيد، درست از آنها استفاده كنيد. استفاده از زبانِ متناسب، نه تنها نشان مي‌دهد به چيزي بيش از نقشِ فعلي‌تان علاقه‌مند هستيد، بلكه نشانه‌ي هوش و تناسب شما با شركتي است كه در آن كار مي‌كنيد.

۵. از ترفيع خواستن نترسيد

اينطور نيست كه همه‌ي آدم‌ها به دنبال ترفيع گرفتن باشند، برخي از انجام همان پُست هميشگي خود تا آخر عمرِ كاري‌شان بسيار رضايت دارند. اگر به رئيس‌تان نگوييد شما از كدام دسته هستيد، ممكن است او در اين تصور كه شما با كارتان راحت هستيد، باقي بماند. زمانش كه رسيد به اتاق رئيس‌تان برويد و بگوييد: «من مايلم كه ترفيع شغلي بگيرم.» مهم است كه موقعيتِ به خصوصي را در ذهن داشته باشيد، حتي اگر عنوان شغل خاصي را در نظر نداريد، حداقل، ايده‌ي روشني از شرح‌وظايفي كه آن پُست، ممكن است داشته باشد و اينكه چطور، اين وظايف با اهداف شغلي شما ارتباط پيدا مي‌كنند، در ذهن داشته باشيد. همچنين اگر اين شغل مهارت‌هايي احتياج دارد كه هنوز آنها را كسب نكرده‌‏ايد، برنامه‌اي را كه براي كسب كردن آنها داريد به طور اجمالي مشخص كنيد.

در نهايت اينكه

ممكن است ترفيعي كه مد نظرتان بوده را دريافت نكنيد. اگر اين اتفاق افتاد، علت آن را جويا شويد، اما از سوالات آزاردهنده‌اي مانند «چرا او را انتخاب كرديد اما من را نه؟» اجتناب كنيد. بهتر است، اصلا درباره‌ي فردي كه ترفيع گرفته، حرفي نزنيد. در عوض، بپرسيد چه مهارت‌هاي ضروري‌اي وجود دارد كه شما فاقد آنهاييد و چه بايد بكنيد تا براي فرصت بعدي ترفيع، آمادگي داشته باشيد؟ بحث نكنيد؛ تنها گوش بدهيد، سپس سوال‌هاي سنجيده‌ي بعدي را بپرسيد و حواس‌تان را جمع كنيد تا مطابق پيشنهادهايي كه به شما داده مي‌شود، عمل كنيد. اگر رئيس‌تان به شما پيشنهادهايي مي‌دهد كه مي‌توانيد با انجام آن براي ترفيع، شايستگيِ بيشتري به دست آوريد، اما شما آنها را دنبال نمي‌كنيد، انتظار نداشته باشيد دفعه‌ي بعد مورد توجه قرار بگيريد.

ترفيع، اتفاقي حاصل نمي‌شود و ترفيع گرفتن، تضميني براي عملكرد بهتر نخواهد بود. زيرا شما ترفيع را به عنوان جايزه‌اي براي كار فعلي‌تان نگرفته‌ايد بلكه شما در جايگاه جديد قرار گرفته‌ايد چون رئيس‌تان فكر كرده پتانسيل‌ اين را داريد كه در نقشي بزرگ‌تر ارزشي بيش‌تر براي شركت‌تان خلق كنيد.

شما براي اثبات ترفيع‌پذيري خودتان چه كرده‌ايد؟ لطفا نظرها و تجربه‌هاي خود را براي ما در بخش ديدگاه‌ها بنويسيد تا ما هم از شما مطالب تازه‌اي بياموزيم.

ويرايشگر زندگي را به دوستان خود معرفي كنيد:

آدرس  ما :

www.telegram.me/karafarin_iran

http://lifeeditor.blogfa.com


۱۱ راه براي اينكه در محل كار به شما احترام بگذارند

۷ بازديد

۱۱ راه براي اينكه در محل كار به شما احترام بگذارند


۱. اعتماد‌به‌نفس نشان دهيد

 

 

به همكاران‌تان نشان دهيد كه براي رساندن شركت به اهدافش مشتاقيد و از آنها هم بخواهيد اشتياق‌شان را نشان دهند. اجازه ندهيد شغل‌تان شما را از پا در آورد و شخصيتِ فردي‌تان را حفظ كنيد. كارفرماهاي شما بايد از رفتارتان متوجه شوند كه شما به انتخاب خودتان براي آنها كار مي‌كنيد. اجازه ندهيد ترسِ از دست دادنِ شغل، مانعِ پيشرفت‌تان شود.

 

هميشه يك برنامه‌ي پشتيبان براي زماني كه شايد كارتان را از دست بدهيد، داشته باشيد. اينكه هميشه گزينه‌هايي پيش رويتان داشته باشيد به شما اعتماد‌به‌نفس و انعطاف‌پذيري لازم براي بلندپروازي را مي‌دهد. درجه‌اي از عمل‌گرايي را براي خودتان تعيين كنيد و سپس با توجه به آن، اهداف‌تان را تنظيم كنيد.

۲. سعي كنيد هر وظيفه و مأموريتي كه بر عهده‌تان گذاشته مي‌شود، به موقع انجام دهيد

 

با اين كار هم به سرپرستان و هم به زيردستان‌تان نشان مي‌دهيد كه فردي مسئوليت‌پذير هستيد و به وعده‌هايتان عمل مي‌كنيد؛ همچنين اين كار به ديگران نشان مي‌دهد كه مي‌توانند روي شما حساب باز كنند و اين باعث مي‌شود آنها به شما اعتماد كنند.

 

اگر فُرجه‌اي كه براي كاري به شما داده مي‌شود، غير‌منطقي و ناكافي است، راهي پيدا كنيد كه با رعايتِ ادب و احترام، اين موضوع را به اطلاع كسي كه زمان‌بنديِ مورد نظر را تعيين كرده‌ است، برسانيد.

۳. متواضع باشيد

 

 

پذيراي عيب‌هايتان باشيد، ولي زياد بر آنها تمركز نكنيد. فروتني بايد در شما وجود داشته باشد، ولي حتما بايد با اعتماد‌به‌نفس همراه باشد. مردم به رهبري كه متزلزل باشد و مدام كوتاهي‌هاي آنها را به رخ‌شان بكشد، احترام نمي‌گذارند.

 

انسانيت خود را نشان دهيد امّا تا حدي هم خودستايي و اعتماد‌‌به‌نفس را در خود حفظ كنيد.

 

۴. با بردباري با ديگران برخورد كنيد

 

توجه داشته‌ باشيد كه هر يك از كارمندان داراي درجه‌ي يادگيري مخصوص به خود هستند و بر اساس آن خودشان را با مأموريت‌ها و وظايف شغلي جديد سازگار مي‌كنند.پس، با هر قدمي كه در كارشان به سمت جلو بر مي‌دارند، آنها را تشويق كنيد. برخورد صبورانه با ديگران، نشان مي‌دهد كه شما توانايي‌هاي همكاران‌تان را باور داريد و معتقديد آنها مي‌توانند دانش و مهارت‌هايشان را توسعه دهند. مردم به كساني كه رفتار خوبي دارند بيش‌تر احترام مي‌گذارند و از اينكه سؤالات يا مشكلاتشان را با اين افراد در ميان بگذارند، نمي‌ترسند.

 

۵. به همكارا‌تان احترام بگذاريد، حتّي اگر با آنها مشكل داريد

 

هرچند، هميشه با همكاران‌تان توافق كامل نداريد، بايد با هر كسي كه در طول روز كاري با وي برخورد مي‌كنيد، با احترام و حرفه‌اي برخورد كنيد. در دنياي حرفه‌اي، همه چيز به سرعت تغيير مي‌كند. كسي كه امروز زيردست شماست، ممكن است فردا رئيس‌تان شود يا همكارتان ممكن است به شركت ديگري بپيوندد و مشتريِ آينده‌ي شما باشد.

 

۶. به شايعات دامن نزنيد

 

 

هرچند، شايد گاهي وسوسه شويد كه به شايعات گوش كنيد و آنها را براي ديگران تعريف كنيد. امّا اين كار باعث مي‌شود در نظر ديگران براي حفظ اطلاعات محرمانه، غير‌قابل‌اعتماد جلوه كنيد. شايعه‌پراكني باعث خواهد شد ديگران فكر كنند شما از شرحِ بد‌اقبالي‌هاي ديگران لذت ببريد كه اين راه خوبي براي كسب احترام نيست.

 

۷. ديگران را هم در جريان بگذاريد

 

در مورد تغييرات سازماني و تأثيري كه مي‌توانند براي همه داشته باشند با كاركنان‌تان صحبت كنيد. كارمندان را تشويق كنيد تا سؤال كنند و بدانند كه در شركت چه مي‌گذرد؛ يك راه ساده براي انجام اين كار انتشار يك خبرنامه‌ي داخلي است.

۸. كاركنان دوست دارند تشويق شوند

 

 

اين كار اعتماد آنها به توانايي‌هايشان را بالا مي‌برد و به آنها انگيزه مي‌دهد تا بيشتر كار كنند و مسئوليت‌ها و مهارت‌هاي جديدي ياد بگيرند. اگر لازم است از عملكردِ كارمندتان انتقاد كنيد آن‌ را با تعريف از كاري كه او در انجامش موفق است، همراه كنيد. اگر مشكلي پيش آمد، هرگز كسي را در برابرِ ديگران به خاطر آن سرزنش نكنيد. اگر درباره‌ي گروهي از كارمندان صحبت مي‌كنيد، مشكل را شرح دهيد و توضيح دهيد كه چه اقداماتي براي جلوگيري از تكرار آن در آينده لازم است، انجام شود.

 

۹. دانش‌تان را با همكاران‌تان به اشتراك بگذاريد

 

اين عمل، نشان مي‌دهد كه شما به توانايي‌هاي آنها براي مقابله با موقعيّت‌هاي جديد ايمان داريد و آن‌قدر به آنها اعتماد داريد كه اين دانسته‌هاي ارزشمند را با آنها در ميان مي‌گذاريد. وقتي به دنبال دانش هستيد بايد ابتدا، همچنين بايد ارزش يادگيري گروهي را درك كنيد.

 

به اشتراك‌گذاريِ دانش، كمك مي‌كند در محل كارتان اخلاق تيمي به وجود آوريد و ديگران را هم در موفقيت‌هايتان شريك كنيد. با اين روش هر كدام از كارمندان‌تان، همكارش را نيز در اين مسير با خود همراه مي‌كند و هر فردي نقش خود را در موفقيّت شركت ايفاء مي‌كند.

۱۰. مرتب و با برنامه باشيد

 

 

محيط كاريِ فعال، نشان مي‌دهد كه افراد سخت‌كوشي در راه رسيدن به اين نظم تلاش كرده‌اند، ولي محل كاريِ آشفته، نشان خواهد داد كه شما اهميّتي براي تصويري كه شركت در ذهن مردم باقي مي‌گذارد، قائل نيستيد. لباس پوشيدن شما نيز جلوه‌اي از ارزش و اهميتي است كه براي تصويرِ حرفه‌اي‌تان، قائل هستيد. هر روز كه سرِكار مي‌رويد، طوري لباس بپوشيد كه انگار مي‌خواهيد براي درخواست افزايشِ حقوق حاضر شويد.

 

۱۱. هميشه حرفه‌اي باشيد، حتي در مهماني‌هاي كاري

 

به عنوان آخرين نكته‌، اگر به دنبال كسب احترام در محل كار هستيد، در جشن‌هاي دسته‌جمعيِ شركت، حركت نا‌بجايي نكنيد. حتي اگر مراسم خارج از چارچوب شركت و غيررسمي برگزار شود، باز هم، وقتي در مراسمي مربوط به كارتان شركت داريد، رفتارهاي غيراخلاقي و حرف‌هاي نامناسب وجهه‌ي حرفه‌اي‌تان را از بين خواهد برد.

 

زندگيِ شخصي‌تان به خودتان مربوط است ولي نبايد با زياده‌روي در يك مهماني، اعتبارتان را به خطر بيندازيد. همچنين اگر از يكي از همكاران‌تان در يك جشن كاري، رفتار نامعقولي سر زد، محتاط باشيد و در روزهاي بعد با يادآوري آن او را خجالت‌زده نكنيد.

ويرايشگر زندگي را به دوستان خود معرفي كنيد:

آدرس  ما :

 

www.telegram.me/karafarin_iran

http://lifeeditor.blogfa.com